راوی:کاظم اسپرهم(تاریخ انتشار1397/6/24)
از آنجا که دیدگاه باغ کوه فاصله قابل توجهی با خط دشمن داشت غروب که می شد برای لذت بردن از غروب خورشید به بالای دیدگاه می رفتیم و روی تخته سنگها می نشستیم و چشم به خورشید می دوختیم که چگونه یک روز ما را با خود می برد و شب را بر ما می گستراند و به غیاهب تلجلجش پرده شب تاریک را بر سر زمینیان می کشد همانطور که زبانه های صبح را به نطق تبلجش در تاریکی شب فرو میکند دو روز بعد از استقرار در دیدگاه باغ کوه بود و غروب با یکی از برادران دیدبان بالای صخره ها رفته و غروب را تماشا می کردیم که خبر ناگواری حالمان را بد کرد یکی از برادران ارتشی بالا آمد و گفت سر گروهبان اول صبح به صورت گشتی داخل منطقه فیمابین رفته و یه آهو شکار کرده و کباب حسابی خورده اند . من از کباب خوردن آنها ناراحت نشدم ولی از شکار آهو آنهم در این موقعیت بسیار غمگین شدم . گفتم همین یک منظره برای دیدن تو باغ کوه لذت بخش بود اونم با این کار خطای این....از دست رفت حتما آهو ها از این مرغزار فرار می کنند . فردا صبح که به دیدگاه رفتم اول چشمم دنبال آهوان بود بعد از دقت فراوان و بیست دقیقه ای دوربین چرخاندن بالاخره آنها را در گوشه ای یافتم ایستاده بودند ومی چریدند و بچه آهوها هم بودند تا حدود ظهر این منظره بود و آنها را در دور بین داشتیم تا اینکه دیدم از بیشه حیوانی که به نظرم پلنگ بود نزدیک شده و آنها را دنبال کرد و یکی از بچه آهوها را از زیر گلو به دندان گرفت و به سمت بلندی سمت راس می برد . خبر دیشب در ذهنم تداعی شد و این دو صحنه را که با هم تصویر کردم اشکم در آمد و غربت جبهه و یاد رفقای شهید و خلاصه هرچه غم و غصه بود بر دلم آوار شد . رفتم بیرون از سنگر و در پشت صخره ای نشستم و حسابی گریه کردم و تصمیم گرفتم تا در باغ کوه هستم زاغ آهوها را چوب نزنم و به کار خودم مشغول باشم .
از سرپل ذهاب که به سمت شمال غرب حرکت کنید در سمت راست خود ارتفاع مهم و با شکوه شاه نشین و در روبروی آن ارتفاعات متوالی کشیده شده در غرب دشت زرین مشاهده می شود این ارتفاعات جبهه ما را تشکیل می داد مهمترین ارتفاع در منطقه بمو بود که ما بین شاخ شمران وباغ کوه قرار گرفته بود تیغه شرقی بمو بسیار مهیب و سر به فلک کشیده و شاخص در منطقه بود و دشمن بعثی روی آن ارتفاع که از سمت آنها باشیبی نسبتا ملایم با جاده دسترسی به بالای ارتفاع ولی از سمت ما دیواره ای مرتفع بدون امکان صعود بود و برای بعثیها امکان اشراف و دید بی نظیری را روی دشت زرین و حتی ذهاب فراهم می کرد تقریبا تمام جبهه ما در دشت زرین تا ارتفاع بیزل در دید و تیر دشمن قرار داشت و تنها موجهائی از ارتفاعات و دره های کم عمق مانع دید بودند.
باغ کوه برادرسعید مدنی و من وتپه های آهنگران
این شرایط با وجود اشتیاق زیاد فرماندهان برای فتح بمو اجازه عملیات به رزمندگان را نمی داد و در مقطعی که دیدگاه باغ کوه ما فعال بود گردانهای لشکر 27 محمد رسول الله هم در تدارک فراهم کردن زمینه عملیات روی بمو بود و مهمات و آذوقه تا زیر تیغه بمو که کمین رزمندگان اسلام بود رفته و انباشت شده بود . دشمن اصلا نیازی به اقدام موثر در منطقه نداشت و به راحتی با اشراف دید و تیر می توانست از ما تلفات بگیرد و لذا تنها برای حفظ بمو بینهایت سختگیری می کرد زیرا فتح بمو همان و پیشروی تا شاخ شمران و اشراف به سد و شهر دربندیخان همان .
در جبهه ما شاه نشین دور از منطقه بود و تنها دیدگاه به درد بخور باغ کوه بود ولی باغ کوه هیچ دید و اشرافی به بمو نداشت با این حال پشت بمو را می شد دید مانند داسوتک شاخ شوالدری که مانند شانه سر بالا و تنگ ترشاب و سپس آهنگران که مانند دو پستان در دید مقابل بود . فاصله خط دشمن با ما در دید مقابل 9 کیلومتر بود ولی از سمت بمو کمتر بود.در فاصله بین ما و خط دشمن رودخانه بزرگی که از سد دربندیخان سرریز می شد و مرغزارهای سه گانه قرار داشت و با توجه به اینکه در ایام زمستان در آن محل بودیم که به منزله بهار آنجاست هوا بسیار مطلوب و بهاری بود .
دیدبانها بیش از دو یا سه ثبتی نگرفته بودند که روی سنگر های ارتفاعات و یکی هم روی تپه های آهنگران بود وقتی با حاج صغیری برای تعویض دیدبان رفتیم برادر سعید مدنی که از کردستان او را می شناختم در دیدگاه بود او پس از گذران سربازی در مریوان در کسوت بسیجی آمده بود او هم سربازی خود را در گردان 310 توپخانه لشکر 28 کردستان گذرانده و تجربیاتی اندوخته بود و مرا توجیه کرد و سنگر استراحت و اطراف سنگر دیدگاه را هم نشان داد و البته از این موقعیت استفاده کرده و یکی دو عکس هم در غروب باغ کوه گرفتیم .
تأمین منطقه با برادران ارتشی بود که در طول آخرین بخش از جاده که از خط الرأس و دیدگاه 50 متر پائینتر بود به گونه ای که نه از بمو دیده می شد و نه از دیدگاه ما اما غیر از من یک دیدبان دیگر از 61 محرم بود که با هم کار می کردیم ولی بیشتر منطقه را می پائیدیم و گزارش می دادیم با اینحال چند خاطره خوب از این دیدگاه به یاد دارم .
من و برادر سعید مدنی سمت چپ دیدگاه ، ارتفاعات خطوط دشمن هم دیده می شود
مرغزار و آهوان :
صبح روز بعد که به دیدگاه رفتم هنوز همکارم خواب بود و دوست داشتم اول صبح هر چه می توانم از منتها الیه چپ تا منتهی الیه راست دوربین بچرخانم و چشم چرانی کنم اول صبح هوا صاف نبود تا اینکه آفتاب تابید و عیش ما کامل شد قبل از آنکه چشمانم اجازه دید زدن اهداف دشمن را بکنند جذب مرغزار پر از آهو شدند خدایا در مرغزار مقابل در سینه کش کوه که سر سبز و پر از علف و گل و گیاه بود در بین دو خط جبهه چه خوش می چریدند و خرامان به هر طرف می دویدند شروع به شمارش آنها کردم و تا ساعت ده صبح که همکارم بیاید 27 آهو که دو سه تا از آنها بچه آهو بودند شمرده بودم و محو حرکات آنان شده بودم . همکارم که آمد گفت می دانم چه می کنی حتما آهو ها را تماشا می کنی !! گفتم آره عجب معرکه ایه اینها اینجا بین ما و عراقیا چه می کنند ؟ او که چند روزی قبل از من به دیدگاه آمده بود و تقریبا منطقه را خوب دیده بود، می گفت من هم ساعتی را به دیدن این آهوها می پردازم الان کجا هستند ؟ نشان دادم پشت دوربین آمد و گفت دیروز اینها در مرغزار بالا بودند دائم در این سه منطقه تغییر مکان می دهند . از این گذشتیم و به تطبیق ارتفاعات و اهداف با نقشه پرداختیم و تا ظهر هیچ هدفی که قابل عملیات باشد ندیدیم او هم میلی به درخواست تیر نداشت و بعد از ظهر هم به خاطر تغییر جهت تابش آفتاب تعدادی از اهداف را رصد کردیم .

غروب باغ کوه شهید حاتمی من و حاج صغیری و برادر حمیدخسروی
و غروب هم تنها چند آتش دهانه توپخانه از دور به چشم خورد که چندان ارزشی نداشتند. اما شب بارانی پراکنده بارید سنگر استراحت باغ کوه چندان راحت نبود و به هتل امین نمی رسید .