اقرارنامه:گاهی توی خط که فرصت می شد و آب و هوا خوب و آفتابی بود،دست به قیچی و شانه می شدیم و ریش و موهای رفقای خودمانی را کوتاه میکردیم و بر مهارت آرایشگری خود می افزودیم .اما جرأت نداشتم قیچی توی هر ریش و مویی ببرم . مخصوصا ریش و موهای آقا فرید مهرایین که خیلی خاطرخواه داشت و خیلی ها سعی کردند وادارش کنند تا ریشش را بزند اما موفق نشدند .
خلاصه روزی از روزها روح الله محمدی آمد پیش من و گفت: آقا فرید را هدایت می کنم پیشت،اگر ریش و موها و سیبیل آقا فرید را از ته ماشین کنی سیصد تومان جایزه داری.ما هم سری تکان دادیم ،نه موافق بودم نه مخالف،آخه با آقا فرید خودمانی نبودم و خجالت می کشیدم موهایش را کوتاه کنم ،چه برسد به اینکه بخواهم ریش و موهایش را از ته ماشین کنم .از طرفی کوتاه کردن ریش و موهای آقا فرید مهارت کافی در آرایشگری می خواست که من نداشتم .
بالاخره آن روز آمد.صندلی ای در محوطه گذاشتند و آقا فرید را هدایت کردند روی صندلی نشست.قیچی و شانه ای هم به دست من دادند و هولم دادند جلو.رفقای دیده بانی هم ما را دوره کردند و با هر حرکت قیچی کلی می خندیدند.بدنم داغ شده بود و عرق تمام وجودم را فرا گرفته بود.چشمانم سیاهی می رفت . اصلا حضور ذهن نداشتم و خنده پشت سر هم رفقا هم باعث شده بود تمام اعتمادم را از دست بدهم .بالاخره وقتی بخود آمدم که ریش و سیبیل و موهای آقا فرید را با ماشین 4 از ته زده بودم و آقا فرید داشت لباسهایش را می تکاند و پشت سر هم تشکر می کرد .
بعد از رفتن آقا فرید،آقا روح الله محمدی آمد و گفت الوعده وفا و سیصد تومان گداشت در دستانم .
پول را داخل جیب گذاشتم و گفتم خدا بده برکت .
یادم می آید زمانی نگذشت که آقا فرید از ماجرا با خبر شد و سریع آمد سراغم و گفت : صدوپنجاه رد کن بیاد که ریش و سیبیل و مو از ما بود .
سلام،
من دنبال آقای فرید مهر آیین میکردم .
سال ۶۷ پادگان آموزشی امام حسین
در خدمت ایشان بودم.
شماره من ۰۹۱۹۷۹۰۴۴۸۷