مجموعه خاطرات شیرین و خواندنی از دو کوهه تا بلیجار و شلمچه ، نوشته علی سلحشور صفایی، از رزمندگان توپخانه 63 خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و هشت سال دفاع مقدس نبرد حق علیه باطل است. وی متولد سال ۱۳۴۵ و آبادان است:
در ۲۵ اسفند سال ۶۱ از سوی دبیرستان حمزه...منطقه ۱۳ به مدت بیست روز جهت کار تبلیغاتی و اجرای تئاتر با ناظم مدرسه آقای کلانتری و معلم دینی آقای نیکو محمدی به منطقه جنوب کشور رفتیم، تعداد دانش آموزان تقریباً ۲۰ نفر بودند. در ۲۶ اسفند به پادگان دوکوهه اندیمشک رسیدیم در یکی از مجتمعهای مسکونی پادگان دوکوهه مستقر شدیم و دو الی سه اتاق در اختیار ما گذاشتند پادگان دوکوهه حال و هوای خاصی داشت تعداد زیادی رزمنده در آنجا مستقر بودند تقریباً مجتمعهای مسکونی پر از رزمنده بود و بوی جبهه و جنگ به مشام میرسید، همه منتظر بودند به خط مقدم بروند و از اینکه بهعنوان نیروهای پشتیبانی در دوکوهه هستند ناراضی بودند، تعدادی توپ و تانک در دوکوهه بود ما با آنها عکس یادگاری گرفتیم.
من در آن زمان ۱۶ ساله بودم و کلاس دوم دبیرستان دوستان و همکلاسیهای دیگر نیز در همین رنج سنی بودند.
سال نو، سال ۶۲ داشت فرا میرسید سالتحویل روز دوشنبه اول فروردین ساعت ۸:۸ بود، اول فروردین تمام رزمندگان در میدان صبحگاه پادگان دوکوهه جمع شده بودند و با صف در حالت نظامی ایستاده بودند تا سالتحویل شد و پیام نوروزی حضرت امام خمینی (ره) از رادیو پخش شد، رزمندگان نیز حلول سال ۶۲ را به یکدیگر تبریک گفته و فرماندهی پادگان نیز آرزوی پیروزی رزمندگان و طول عمر حضرت امام را از خداوند متعال مسئلت نمود. در وسط میدان یک چادر بزرگی تعبیهشده بود که در آن مقدار زیادی کمپوت بود رزمندگان نیز با تجهیزات کامل (آرپیجی، تیربار، کلاش) در صبحگاه حاضر بودند بعد از اتمام مراسم، کمپوتها را میان رزمندگان پخش نمودند رزمندگانی که اسلحه بر دوش داشتند موقع برداشتن کمپوت به یکدیگر برخورد مینمودند ازدحام زیادی شده بود و درواقع صحنه مفرحی ایجادشده بود و باعث خنده و سرور گردید زیرا با همراه داشتن تجهیزات، برداشتن کمپوت کار مشکلی بود که از یکسو باعث خنده و شوخی نیز میگردید.