راوی: مهدی شجاع
خاطره بعد از عملیات کربلای یک_ جاده مهران به دهلران؛
بعد از عملیات کربلای یک از منطقه مهران بر می گشتیم، چند مدتی در معیت سردار شهید حاج حسین کابلی فرمانده عملیات تیپ ، حاج قاسم یاسینی مسؤل دیده بانی، برادر علیمردانی و ... در منطقه عملیاتی مهران بودیم، عملیات تمام شد، همه یگانها برگشته بودند، اون روز به اتفاق حاج قاسم و برادر علیمردانی با تویوتا در حال برگشتن به منطقه جنوب بودیم. حاج قاسم گفت مسیر طولانی هست، من روز رانندگی میکنم ، شما شب رانندگی کنین. از مسیر پُر پیچ و خم های جاده مهران به دهلران می گذشتیم، پل چنگلوله را رد کردیم، دو نفر ارتشی هم عقب ماشین سوار شده بودند. لحظاتی نگذشت؛ یهویی حاج قاسم گفت: عه عه ترمز ترمز ترمز ترمز ماشین نمی گیره، دیگه به لبه پرتگاه رسیده بودیم. آره ماشین ترمز بریده بود، در چشم بهم زدنی ماشین از بالای ارتفاع به سمت دره سرازیر شد. اون دونفر رزمنده ارتشی همون لحظهء واژگونی ماشین به بیرون پرتاب شدند. ما سه نفر جلو نشسته بودیم ، ماشین به سمت پایین دره معلق می خورد، لحظه ای بعد درب سمت راننده باز شد و حاج قاسم به بیرون پرت شد، منو برادر علیمردانی هنوز داخل ماشین بودیم، یادم نمیره در ششمین معلق ماشین به شدت به یک صخره برخورد کرد و متوقف شد. برادر مردانی مصدوم شد ، منهم کمی جراحت برداشتم، اما سرحالتر بودم، به هر شکل ممکن از لابلای شیشه ماشین خودم را به بیرون کشیدم. مات و مبهوت به اطراف نگاه میکردم، چند نفر مصدوم در گوشه ای افتادند، تصور کن؛ هیچکس در داخل اون دره نبود، جاده مهران به دهلران هم بعد از عملیات خیلی خلوت بود، پرنده ای پر نمی زد، علیرغم درد از ناحیه کتف و جراحت صورت به سختی خودم را به کنار جاده رساندم . منتظر موندم، زمان خیلی سریع می گذشت. وقتی بالای سر حاج قاسم رفته بودم، حاجی از ناحیه گیج گاه شدیدا"دچار کوفتگی شده بود و به کُما رفته بود .... برادران ارتشی هم به شدت از ناحیه دست و پا دچار شکستگی شدند و از درد می نالیدند. بعد از لحظات طولانی یک کامیون نزدیک شد، بروبچه های جهاد بودند، مرا در اون وضعیت دیدند، صورت خون آلود و ... ، وایستادند _ سریع پیاده شدند، چی شده برادر، چی شده ؟ یادم هست فقط بهشون گفتم چهار نفر ته دره افتادند، اونارو بیارین بالا. به سختی همه را در عقب کامیون سوار کردند، به موقعیت اورژانس سایت ارتش در منطقه موسیان منتقل شدیم. برانکارد آوردند و کم کم تحت درمان قرار گرفتیم. ما چهار نفر را با آمبولانس به بیمارستان افشار اندیمشک اعزام کردند. حاج قاسم هنوز در حالت کُما بود و ظاهرا" با بالگرد به بیمارستان شهید بقائی اهواز بردند، بعدا" باخبر شدیم به بیمارستان دیگری منتقلش کردند. چند روزی در بیمارستان افشار اندیمشک بستری بودیم و با بهتر شدن وضعیت جسمانی مرخص شدیم و به موقعیت عقبه واحد دیده بانی در منطقه جُفیر برگشتیم