فیروز:
در عملیات والفجر یک رژیم بعث یک پاتک سنگینی زد تا خط را بکشند. با یک روش جدیدی در حال پیش روی بود. 27 تانک از سه سمت هجوم می آوردند. هر 9 تانک یک جیپ فرماندهی در کنارشان بود. این تانک ها پشتیبانی هوایی نیز میشدند.
با یک حجم گسترده آتش توپخانه ای به سمت ما می آمدند تا خط را بشکنند. اگر خط را می شکستند، بین نیروها فاصله میافتاد و اسیر میشدیم. به دلیل آتش سنگین دشمن نیروی پیاده قادر به جلوگیری از پیش روی آنها نبود.
در حال دیدبانی متوجه فرماندهی این تانکها توسط جیب بودم. با محدودیتهایی که در گلوله داشتیم تصمیم گرفتم به جای تانک، جیپ ها را بزنم. آن روز به همراه شهید حسن بختیاری با چند قبضه خمپاره و آتش توپخانه توانستیم از پاتک دشمن جلوگیری کنیم.
در عملیات والفجر یک، آتش دشمن بسیار سنگین بود. من مشغول دیدبانی بودم که دو نفر از نیروهای پیاده همان خط پیش من آمدند و گفتند در سمت ما تانکهای دشمن منطقه را نا امن کرده است و از من تقاضا کردند که کاری کنم؛ با اصرار آنها پذیرفتم. آن سمتی را که آنها گفتند را با دوربین رصد کردم و شیاری در بین تپه 110 تا 112 نظرم را جلب کرد. تانکها به نوبت از پشت تپه خارج شده و شلیک میکردند و دوباره به پشت تپه برمی گشتند با توپخانه تماس گرفتم و درخواست گلوله کردم. سرهنگ محمدی (فرمانده آتشبار توپخانه) پشت خط بود و خودش هدایت آتش را بر عهده گرفت و مختصات را گفتم.
نیت حضرت ابالفضل کردم که آقا یاری کند و از آتشبار تقاضای یک راکت اولیه کردم. یک موشک کاتیوشا شلیک شد. در همان لحظه تانک در حال شلیک بود که موشک کاتیوشا درست به بُرجک تانک اصابت کرد. با مهماتی که تانک داشت انفجار مَهیبی رخ داد. رزمندگان در خط بلند تکبیر گفتند. 40 موشک دیگر برای همان نقطه درخواست کردم که به محض اجرا و انفجار موشکها، منطقهای که تانکها در آن مستقربودند به جنهم عراقی ها تبدیل شد. این یک امداد غیبی بود که گلوله مستقیماً به هدف خورد و خط در آن روز و شب امن و امان شد