تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید

رهنما و سیدمحمودحسینی:

یک آتشبار ۱۳۰ عزیزان ارتشی هم در شیخ سله والفجر ۱۰ مامور به ما بود به کد بی‌سیمی کریم۱۰ هیچ دیده‌بانی موفق نشده بود گلوله های اورا  مشاهده کند یکروز رفتن سمت دیدگاه تپه مجید  روی یک محدوه باز که خط الراس و دره توی دید بود اول با ۱۳۰  گردان ۸ فاطر جناب چگینی درخواست گلوله کردم اولین گلوله همانجا  که خواستم مشاهده شد یک گلوله دیگر درخواست کردم یک آمبولانس عراقی رد میشد خورد بغلش بنده خدا سقوط کرد داخل دره ماموریت تمام دادم رفتن درخواست از کریم ۱۰ دادم همان مختصات را ۳ تا گلوله زد  فقط از راه دور صدای انفجار می‌آمد ولی مشاهده نمیشد. بیست زدم به کریم ۱۰ گفتم فرمانده آتشبار خودش بیاد دیدگاه  نیم ساعت بعد اومد گفتم این مختصات خودت درخواست بده شروع کرد به کار حدود ۵ تا گلوله گرفت هیچکدام مشاهده نشد گلوله ۶ در حد سمت راست در افق دور یک دود مشاهده شد که باهدف حداقل ۱۰ کیلومتر فاصله داشت. با یک ذوقی پشت بیسیم به آتشبار خودش گفت. کریم ۱۰ دستت درد نکند. دستت درد نکند.  مشاهده شد. خلاصه ماموریت تمام دادیم  گفتم برو بررسی کن ببین مشگل کار کجاست.  بعدا که آمدم جنوب آقای سید محمود با این بنده خدا دعوا کرده بود. خودش شرح دهد

این آتشبار کریم 10 آنقدر تو موضع خود در منطقه عملیاتی والفجر 10 بود که کبوتر جلد داشت و تبدیل به یک روستا شده بود، هیچ دیده بانی موفق به کشف گلوله های آن نشد، یک روز که اواخر سال 66 یا اوایل سال 67 بود(حاج رضا رفته بود جنوب) من خیلی از دست این آتشبار ناراحت شدم و پشت بیسیم با فرمانده آتشبار بحث و جدل شدیدی کردم و گفتم با تمام وسایل هدایت آتش آتشبارش بیاید تطبیق تا از نزدیک کارش را بررسی کنم(به لطف آموزش های حاج رضا)
وقتی با میز و وسایل هدایت آتش به تطبیق آمد، از همان دم درب تطبیق شروع به رجزخوانی کرد که من دوره افسری توپخانه در دانشگاه افسری دیده ام و دوره مفدماتی و عالی توپخانه گذرانده ام ولی شما چیزی بلد نیستید و کلی حرف زد، من هم  یک فریاد بلند سرش زدم و گفتم بشین و ببینم تو عمل چی بلدی...
میزش را پهن کرد و من روی میز طرح تیرش یک مختصات مشخص کردم و گفتم اطلاعات لازم را استخراج کن و به آتشبارت بده تا بزنند و به دیده بانها هم اطلاع داده بودیم تا همه جهات را رصد کنند.
در حال غر زدن شروع به کار کرد و من هم با دقت فراوان کارش را رصد میکردم، و وقتی خواست با خط کش تیر اطلاعات مورد نیاز آتشبار را در بیاورد، خدا کمک کرد و سریع اشکال کارش را فهمیدم، بهش گفتم صبر کن، بمن توضیح بده که ارتفاع آتشبارت مطابق نقشه چند است؟
روی نقشه نگاه کرد و گفت حدود 500 متر و بهش گفتم خط کش تیرت مربوط به ارتفاع چند متر است؟
گفت نمیدانم و بهش گفتم گوشه خط کش تیر نوشته، نگاه کن و بگو
نگاه کرد و دید نوشته ارتفاع 4500 متر!!!
فهمید(البته شاید میدانست) و سرش را پایین انداخت و گفت چندین بار درخواست کرده بودم که خط کش تیر 500 متر را به من بدهند ولی ندادند.
بهش گفتم حالا فهمیدی که ما  از لحاظ علم توپخانه چیزی از شما کمتر نداریم و اگر نقصی در کارمان باشد حتما" آنرا اصلاح میکنیم ولی شما چند ماه است که گلوله هایت را هیچ دیده بانی ندیده و کلی هزینه ایجاد کردی و جان نیروهای عمل کننده پیاده را هم با عدم آتش پشتیبانی به خطر انداختی...

سرش را پایین انداخته بود و کلمه ای حرف نمیزد، خلاصه رفت و من هم بلافاصله دستور جابجایی آتشبارش را دادم تا آنها را از آن حال خوش روستایی که ایجاد کرده بودند خارج کنم(ماه ها در آن موضع بودند یعنی قبل از عملیات والفجر 10 در آن موضع بودند) ، خلاصه آنقدر شاکی شده بودند که هر چه اصرار کردند قبول نکردم و مجبورشان کردم جابجا شوند، این تصمیم برایشان سخت ترین تنبیه بود ولی دیگر فرصت نشد در موضع جدید باهاشون کار کنم...

۰بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات