تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید
آلبوم عکس یاسینی-قاسم

http://s6.picofile.com/file/8392346550/204.jpg

http://s7.picofile.com/file/8392346726/scan0034.jpg





http://s6.picofile.com/file/8392346700/scan0016.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346692/Recovered_JPEG_Digital_Camera_8322.jpg


http://s7.picofile.com/file/8392346684/image19659.jpg


http://s7.picofile.com/file/8392346668/image018.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346642/image017.jpg


http://s7.picofile.com/file/8392346634/711630600367.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346626/711630600270.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346600/711630600212.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346592/711630600051.jpg


http://s7.picofile.com/file/8392346576/711630600047.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346518/191.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392346484/2_129_.jpg




نظرات (۲)

حاج قاسم یاسینی نماد مدیریت و معرفت

در طول دو سال سابقه حضور در جبهه هیچ فرماندهی را از حیث قدرت مدیریتی و اخلاقی مثل حاج قاسم یاسینی ندیدم. در خلال این سطور قصد ندارم به حاج قاسم از بعد مدیریتی بپردازم فقط یک خاطره نقل می کنم که هنوز که هنوزه بعد از سی و شش سال نصب العین خود قرار داده ام و تلاش کردم در زندگی کاری خود از این الگو بهره برداری کنم.
سال ۱۳۶۶ بود که در دیدگاه مخفی خرمشهر در نیمه های شب حالم به شدت بد شد و چاره ای نداشتم جز اینکه از طریق بی سیم از (تطبیق) مرکز فرماندهی طلب کمک کنم . فاصله دیدگاه تا تطبیق دهها کیلومتر راه بود و بسیار بعید می دانستم که کسی این همه راه را در نیمه شب برای کمک به من بیاید. تنها انتظارم این بود که حداکثر شاید بامداد سربازی را بفرستند تا من را به بیمارستان انتقال بدهند ولی در کمال بهت و حیران تنها به فاصله یک ساعت دیدم که خود جناب فرمانده دیده بانی آقای قاسم یاسینی در آن نیمه شب به تنهایی آمده تا من را با خود به بیمارستان ببرد.!
از خجالت و شرم نمی دانستم که چه بگویم. کاملا غافلگیر شده بودم. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که به او بگویم که در این فاصله که شما بیایید حالم خوب شده و نیازی به بیمارستان نیست. ولی ایشان با تبسمی بر لب و رویی گشاده مرا به یک بیمارستان صحرایی بردند و پس از تحویل به دکتر گفتند که به دیدگاه خرمشهر برمی گردند و فردا صبح می آیند دنبالم. من هنوز از شوک و شرمندگی اول خلاص نشده بودم که حالا باید شوک دوم را تحمل می کردم. پس از تزریق  سرم و آمپول صبح زود احساس کردم که حالم خیلی بهتره لذا تصمیم گرفتم قبل از اینکه ایشان دنبالم بیایند پیش دستی کنم و خودم برگردم بیش از این شرمنده نشوم، لذا با اولین خودروی تو راهی صبح زود به خرمشهر برگشتم ولی خوب در آن شهر بزرگ متروکه که شبیه به شهر ارواح بود گم شدم و تا ظهر در شهر سرگردان بودم تا اینکه اتفاقی دیدگاه را پیدا کردم.
غافل از اینکه حاج قاسم در این فاصله به دنبال من آمده و وقتی که متوجه شده من نیستم باز هم به دیدگاه برگشته تا از برگشتنم مطمئن شود و آنقدر آنجا مانده بود تا من برگردم.
من به صورت طبیعی انتظار داشتم که ایشان مرا بازخواست کند و یا حداقل یک توپ و تشری برود که مثلا چرا خودت برگشتی و یا در این مدت کجا بودی؟ خوب نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه ایشان حتی به روی خود هم نیاوردند و .....
ما اصولا عادت داریم این مدل خاطرات را پس از شهادت و یا رحلت افراد نقل می کنیم و نه در طول حیات آنها. این خاطره را برای اولین بار و پس از سی و شش سال گفتم تا هم ادای احترامی باشد به ایشان و هم اینکه بگویم واقعا چنین افراد قهرمان و نماد تقوی و معرفت و ایثار در میان ما هستند که باید قدرشان را بیش از پیش بدانیم.
من خودم شاید پای صدها منبر و سخنرانی نشسته ام ولی همه آن توصیه های اخلاقی و لسانی همگی به بوته فراموشی سپرده شدند ولی این آموزه های اخلاقی عملی و این چنینی نه تنها فراموشم نشده بلکه همواره سعی کردم در حد توان خود نیز اینگونه باشم و هر وقت که شیطان با عناوینی همچون: در شأن تو نیست و یا شاید طرف مقابل سؤ استفاده کند و غیره خواسته تا فریبم دهد با یادآوری آموزه های ای چنینی شیطان را لعنت کردم و کار خودم را انجام دادم. 

  • امیر رهنما
  • یکی از افتخارات زندگیم فرمانبری از فرمانده با اخلاقی مثل حاج قاسم غزیزه خدا بهش سلامتی بده.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    "گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

    آخرین نظرات