تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید
شهید حبیب الله کریمی - فرمانده گروه توپخانه 63 خاتم الانبیاء(ص)

شهید حبیب الله کریمی ده بهی

نام پدر : اسماعیل

عضویت :رسمی

تاریخ تولد: 7-12-1336شمسی

محل تولد :خوزستان-آبادان

 تاریخ شهادت : 22-1-1366شمسی

محل شهادت: خرمشهر

گلزار شهدا : دارالرحمه

قطعه 8 ردیف9شماره 4

فارس-شیراز

وداع با فرمانده:

 

 
 
سردار شهید حبیب‌الله کریمی به‎روایت تصویر:
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-شهیدحاج مصطفی تقی جراح  3-شهید حسن شفیع زاده 4- محسن حاج آبادی 8- رضا صادقی 9- حمیدزمانیان 11-محمود چهارباغی 12-میرسندسی

 

2-شهیدحسن شفیع زاده5-محسن حاج آبادی8-کریمی11-زمانیان15-رضا صادقی16-شهید حبیب الله کریمی

17-محمودچهارباغی19-سیدقاسم رسولی22-زین العابدین احمدی

 

1 - ناشناس - دیدبان لشکر حضرت رسول (ص)  2 - حاجی آبادی - لشکر نصر          3 - ناشناس - لشکر گیلان  4 - ناشناس  5 - شهید ناصر عبداللهی  6 - شهید مصطفی تقی جراح     7 - ناشناس  8 - مجید کارپیشه  9 - مجید میرسندسی  10 - رضا صادقی  11 - یعقوب زهدی  12 - علی جمالی   13- شهید مهدی مظاهری  14- شهید یدالله مردانلو لشگر 17علی ابن ابیطالب  15- شهید حسن شفیع زاده – فرمانده توپخانه سپاه   16 - شهید حبیب الله کریمی  17 - ناشناس - لشکر نصر  18 - آقازاده  19 - عکاف - لشکر امام حسین(ع)  20 - پدر شهید حسن غازی  21 - زین العابدین احمدی  22 – محمود چهارباغی  23 - کریمی (لشکر 14)  24 - سعید لقمانی - مرکز آموزش توپخانه  25 – ناشناس - لشکر فجر  26 - نکریم نصر  27 - علی محمد آقابیگی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 مشاهده تصاویر بیشتر :  آلبوم

 

راز تطبیق اتش 63:

راوی :کاظم اسپرهم

بعد از عملیات کربلای پنج پاتکهای دشمن پی در پی و لا ینقطع هر روز انجام می شد و نیروهای بعثی در تنومه بازسازی و آماده و تجهیز شده و شبانه از تنومه راه افتاده و سحر گاه به خط می زدند و بیشترین پاتکها در سه محور بود

 

 اول زاویه پنج ظلعی که در حد لشکر امام حسین ع بود دوم در موازات کانال زوجی که به حط لشکر 27 محمد رسول الله ختم می شد و سوم به مابین این دو که حد لشکر 25 کربلا بود و برای جلوگیری از این پاتکها و تضعیف آنها از نیمه شب تا وقتی که پاتک دفع شود تطبیق در حال کار و فعالیت شدید بود و من از ساعت 11 شب کاررا تحویل گرفته تا نماز صبح انجام وظیفه می کردم و بعد از نماز صبح تحویل حاج رضا می دادم . 

شب پرکاری را گذرانده بودم و از دکل شهید اکبری رادار رازیت اطلاعاتی را در مورد اعزام ستون بزرگ زرهی از تنومه گزارش داده بود و به شدت اجرای آتش داشتیم آن شب حاج حبیب هم در تطبیق بود

 

 اذان صبح شد و برای نماز به سنگر استراحت رفتم خواستم نماز صبح بخوانم که با التهاب عجیب و گریه های شدید حاج حبیب مواجه شدم خوب برای رزمندگان چنین حالتهایی در راز و نیاز با خدا پیش می آمد و تا حدودی عادی بود و با وجودی که من هم از این حالت او متأثر شده بودم به نماز ایستاده و نماز صبح را با حال و هوای عجیبی اقامه کردم و طبق معمول به تعقیبات رسیدم 

ولی حال حاج جبیب چنان دگرگون بود که تا حال او را چنین ندیده بودم . تاب نیاوردم برادر دیگری هم در سنگر بود و هر سه با شدت گریه می کردیم و تضرع می نمودیم ولی حال من کجا و حال حاج جبیب کجا ؟ در سنگر تطبیق هم در ادامه دفع پاتک حاج رضا و شاید حاج صغیری با هم مشغول بودند و صدای ما به آنها نمی رسید مدتی گذشت و دیدم نخیر التهاب حاج حبیب تمام شدنی نیست و این حالت غیر عادی است . او را بوسیدم و گفتم حاجی چه خبره ما را نصفه جون کردی ؟ بر گشت و به دیواره ی طرف در سنگر که با پتو پوشانده شده بود تکیه کرد و همینطور اشک به پهنای صورتش سرازیر بود و چشمانش متورم شده و صورتش سرخ شده بود گفت کاظم من امشب خوابی دیدم که تعریف کردنی نیست !؟ 

اصرار کردم و گفت اگر فقط به من مربوط می شد نمی گفتم من باز از او خواستم که خوابش را تعریف کند . گفت : " خواب دیدم در وسط یکی از همین بیابانهای جبهه خانم چادری مجللی روبرویم ظاهر شد صورتش را نمی دیدم فهمیدم که فرد مقدسی است سلام کردم و پاسخ که داد متوجه شدم بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیهاست

چند قدمی فاصله داشتم خواستم جلو بروم و از چادرش بگیرم و ببوسم مانع شد و قبل از اینکه تقاضائی کنم فرمود در این عملیات پنج تن از فرماندهانت شهید خواهند شد خود را آماده کرده ای ؟ عرض کردم مادر جان اسمشان را می فرمائید ؟ چهار تن از آن پنج تن را نام برد گفتم مادر جان منهم جزو این پنج تن هستم فرمود تو آخرین آنها هستی .

 

" به اینجا که رسید چنان زد زیر گریه که داشت از حال می رفت من برایش شربت آبلیمو آوردم و مدتی راجع به ان با هم صحبت کردیم به خدا قسم در چهره حاج حبیب با آن حال گریه شادی وصف ناپذیری از این خواب دیده می شد شاید این همه التهاب تنها ناشی از دیدار نبود بلکه متأثر از خبر شهادتش بود . قلبم داشت از جا کنده می شد پرسیدم حاجی جون می گی چهار تن از فرماندهان کیا هستند ؟ گفت فرمودند نگید شاید هم به خاطر اینکه یکی از آنها همان نفر سوم حاضر در سنگر بود نگفت و از من هم خواست تا این خواب را تا او زنده است بازگو نکنم 

.اما حاج حبیب خبر شهادتش را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفته بود و اطمینان داشت که به شهادت خواهد رسید و این خواب تأییدی بر شهادت چهار فرمانده رشید تیپ 63 خاتم الانبیاء است که حضرت زهرا س آنها را شهید اعلام نموده است من از آن روز مترصد شهادت برادرانم بودم

 تا اینکه چند روز بعد صدای گریه های بلند حاج رضا سلیمانی مرا از خواب بیدار کرد این گریه ها عادی نبود و با سرعت پیگیر شدم حاج رضا در پشت سنگر تطبیق زانو بغل کرده و بلند بلند گریه می کرد و هر چه تلاش کردم آرام نشد و بالاخره گفت حاج حسین کابلی و حاج حسن شیری هر دو باهم به شهادت رسیده اند.(1365/10/29) بله ما هم حسن و هم حسینمان را در یک روز تقدیم راه فرزند آن مادر حضرت زهرا سلام الله علیها نمودیم و محمدصادقی (1365/10/24)و سیروس دزفولی(1365/10/5) را هم قبل از آنها تقدیم نموده بودیم و آخرین پنج تن هم خود حاج حبیب (1366/1/23)بود .طوبی لهم و حسن مآبهم

 

 

 

 

 

 

 

حبیب 

در این مقارنه فقر و فصل دلتنگی

خوش از کدام گلستان دمیده بوی حبیب

خدنگ فاصله ها می شکافد آمین را

دعای توست اجابت شده به موی حبیب

همان دعا که اجابت شدو رهانیدی

کبوتران قفس را به سمت و سوی حبیب

زدی چوچنگ توسل به دامن زهرا

به نام پنج تن آمد برات کوی حبیب

و از سخاوت دل زورق رفیقان را 

جلوتر از خودت انداختی به جوی حبیب

سحر ترانه باران چشم مستت گفت

کدام ساغر می می چکد ز روی حبیب 

کدام گونه نهان دارد آتش می را؟

گداخته بود خدا را هزار توی حبیب

خدا در انتظار حبیبش بد وحبیبش نیز

در التهاب رسیدن به آرزوی حبیب

بخواه ای صنم اینک به چشم مست خویش 

خدا گناه تو بخشد به آبروی حبیب

 

تهران 23/1/85 سالگرد شهید حاج حبیب اله کریمی

 

 

 

یادداشت/ سردار یعقوب زهدی؛

 

 

شهید

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در این یادداشت اختصاصی که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده شده، آمده است:

"همه­ اش فکر می­کرد که باید پسر داشته باشد. بارها دعا کرده بود و نذر و نیاز و توسل. اما انگار باید کار دیگری می­کرد. بار زیارت بست و از آبادان پیاده رفت کربلا.

یک روز موقع زیارت، به دلش افتاد که به حبیب ابن مظاهر توسل کند. از حبیب مظاهر خواست تا برایش دعا کند و چند سال بعد که خدا به او پسری داد، به شکرانه­ی اجابت دعاهایش، نام پسرش را گذاشت حبیب."

آبادان

"حبیب الله کریمی" در اسفند سال 1336 در آبادان به دنیا آمد. پدرش اسماعیل، کارگر شرکت نفت بود و تمام تلاشش این بود که حبیب را در خانواده­ی متدین و مذهبیش، خوب پرورش دهد. او را به دبستان فرستاد و پس از آن، در سال 1348، در رشته طبیعی دبیرستان دکتر فلاح آبادان ثبت نامش کرد.

حبیب سخت­کوش به دبیرستان رفت، اما غیرتش اجازه نمی­داد که بار زندگی و تحصیلش بر دوش پدر کارگرش بماند. هرطور بود در یک مغازه­ی تعمیرات لوازم خانگی کاری یافت تا در کنار تحصیلش و با دستمزد کمی که می­گرفت کمکحال پدرش باشد.

از همان دبیرستان بود که کشش زیاد حبیب به فعالیت­های مذهبی، تعجب همه­ی دوستان و آشنایان را برانگیخت. این­گونه علاقه به مسجد و نماز و حسینیه و هیأت، در آبادان آن روزها و در میان خانواده­های کارمندان شرکت نفت کمتر سابقه داشت؛ آبادانی که پر بود از همه­ جور زن و مرد امروزی، کارمند شرکت نفت و انگلیسی­هایی که طبق فرهنگ خودشان زندگی می­کردند.

حبیب اهل مسجد شده بود و در کنار نماز و قرآن، دنبال کتاب­های مذهبی بود که مطالعه کند و بتواند جواب انتقادها و سوالات دوستان جوانش را به درستی بدهد.

سال 1356 دیپلم گرفت و به سربازی رفت. مربیان دوره­های آموزش سربازی، آنقدر از او توانایی فکری و بدنی و روحیه بالا دیدند که به او درجه­ی گروهبانی دادند و برای خدمت فرستادندش لشگر 92 زرهی اهواز.

یک سال از سربازی حبیب گذشته بود که مردم ایران، انقلاب اسلامی را به اوج رساندند. سران ارتش شاه که خود را موظف می­دانستند از حکومت او حمایت کنند، جواب انقلاب مردم را با گلوله می­دادند. اما وقتی فرماندهان به حبیب و نیروهای تحت فرمان او دستور آتش دادند، او هم مثل بسیاری دیگر از ارتشی­های آن زمان، هم خودش از این فرمان سرپیچی کرد و هم دوستان و هم­قطارانش را از این­ کار بازداشت. دوستانش میگفتند استدلال­ها و کلام قاطع و دل­نشین حبیب بود که خیلی از افسران و درجه­داران لشگر 92 زرهی اهواز را از اطاعت دستور مقابله با مردم بازداشت. انقلاب اسلامی که پیروز شد، گروهک خلق عرب در خوزستان فتنه میآفرید و در مخالفت با انقلاب دست به هر کاری می­زد. از جمله این­که امنیت پالایش­گاه آبادان را به خطر انداخت. اما حبیب و و دوستان مسجدیاش، "کمیته­ی انقلاب اسلامی شرکت نفت آبادان" را تأسیس کردند و حراست از پالایش­گاه را به عهده گرفتند و تا وقتی جنگ شروع شد این­کار را ادامه دادند.

دانشگاه سوئیس

کمی قبل از این­که جنگ شروع شود، به ­خاطر علاقه فراوانی که به تحصیل در دانشگاه داشت، مقدمات سفر به سوئیس و خواندن رشته داروسازی را فراهم آورد. همه­ی کارهای رفتنش را انجام داد. حتی بلیط هواپیما را گرفت و زمان پروازش هم مشخص شد. اما دقیقا همان موقع، جنگ شروع شد و حبیب از زندگی در بهترین کشور اروپا و از بهترین دانشگاه سوئیس گذشت و خود را به مسجد رساند تا اسلحه بگیرد و به مدافعان آبادان بپیوندد.

وقتی صدام به ایران حمله کرد، آبادان را محاصره کرد و فقط جوانانی چون حبیب مردانه جنگیدند و از شهر دفاع کردند. اما وضع آبادان روز به روز بدتر می­شد. ارتش صدام، بی اینکه به زنان و کودکان و حتی حیوانات رحم کند، آبادان را زیر آتش توپ و خمپاره و موشک و بمب و راکت گرفته بود و محاصره را روز به روز تنگ­تر می­کرد. حبیب هم مثل خیلی­ها مجبور شد که پدر و مادر و خانواده­ی بی­ دفاعش را از آبادان به شیراز ببرد.

هشت-نُه ماه بعد و در همان شیراز بود که ازدواج کرد؛ تیر ماه سال 60. او همسرش را از خانواده­ای اهل شهرکرد برگزید، خانواده­ی گلمحمدی که به انقلاب متعهد بودند و فرزندشان در این راه به شهادت رسیده بود.

اما یک­ روز بعد از ازدواجش، حادثه­ای تلخ، روح حساس حبیب را به ­شدت آزرد. یک گروه راهزن مسلح، در جاده شیراز - اصفهان، پدر حبیب را در برابر چشمان پر اشک خانواده بی­ دفاعش کشتند و اموالش را بردند و فرار کردند.

حبیب که نمی­توانست چنین ظلمی را تحمل کند، هرطور بود، قاتل فراری را شناسایی کرد و به کمک دوستان کمیته­ای خود او را گرفت و به مقامات قضایی تحویل داد و تا وقتی اعدامش نکردند، پی­گیری­هایش را رها نکرد.

شهید حاج حبیب الله کریمی فرمانده توپخانه 63 خاتم الانبیاء از راست نفرسوم--شهید حاج حسین عباسی معاونت لجستیک توپخانه 63 خاتم الانبیاء سال65ازراست نفر چهارم

 

عضویت در سپاه پاسداران

در همان شیراز بود و در همان زمستان سال 1360 به عضویت سپاه درآمد و این اتفاق، آغاز فصل جدیدی از زندگی حبیب ­الله کریمی بود.

حبیب الله تازه پا به 25 سالگی گذاشته بود که در بهار سال 61 برای آموزش عمومی سپاه، رفت اهواز و بعد از آن، خدمتش را در تیپ تازه تأسیس امام حسن(ع) آغاز نمود. حبیب در آغاز ورودش به تیپ، که از بچه­های خوزستان تشکیل داده بودند، به واحد ادوات رفت و در عملیات بیت ­المقدس برای فتح خرمشهر جنگید و مجروح شد.

چندی نگذشت که فرماندهان سپاه تصمیم گرفتند با استفاده از توپ­های غنیمتی، تشکیلات توپخانه­ای سپاه را توسعه بدهند. حبیب را هم که تازه به واحد توپخانه تیپ امام حسن(ع) آمده بود به پادگان شهید صدوقی فرستادند، در انرژی اتمی دارخوین، که دوره­ی کامل هدایت آتش توپخانه را طی کند. پس از دوره، اعزامش کردند به آتشباری که در آبادان مستقر بود؛ شهر کودکی­ها و نوجوانی­های حبیب که او تا چند ماه پیش جزو محافظان پالایشگاهش بود.

اولین حضور حبیب در عملیات­ها، والفجر2 بود. او یک یگان 122 میلی­متری را از جنوب به جبهه میانی برد و در منطقه­ی حاج عمران، آتش پشتیبانی را به عهده گرفت. آن­قدر دقیق و پرحجم و به موقع آتش ریخت که همه به نبوغ او در هدایت آتش پی بردند. فرماندهان توپخانه تصمیم گرفتند که از حبیب در ردههای بالاتر و حساس­تری استفاده نمایند.

در والفجر 3 حبیب مجروح شد، اما جبهه را ترک نکرد و بلافاصله در عملیات والفجر4 و در منطقه­ی عمومی سلیمانیه­ی عراق، مسئولیت "مرکز تطبیق آتش" یکی از محورهای عملیات را به عهده گرفت. حبیب این ­کار را هم بسیار خوب انجام داد و تعجب و تحسین همه را برانگیخت.

بعد از والفجر چهار، حسن شفیع­زاده، فرمانده توپخانه سپاه، از حبیب خواست که در عملیات بزرگ بعدی، مسئول تطبیق آتش محور طلائیه باشد. عملیات بعدی "خیبر" بود و محور طلائیه، مهم­ترین محور خیبر به حساب می­آمد.

حبیب کریمی و کمال ذوالانوار، تمام تاکتیک­ها و تکنیک­های تخصصی توپخانه را با همه­ی خلاقیت و ابتکار و توکلشان به کار گرفتند و آتش پشتیبانی را طراحی کردند.

فرماندهان خیبر بارها و بارها از اجرای این طرح آتش در عملیات ابراز رضایت کردند. از جمله حاج ابراهیم همت، قبل از این­که در همان خیبر شهید شود، چندین بار از آتش توپخانه قدردانی و تشکر کرد.

بعد از عملیات خیبر و به ­خاطر وضعیت جنگ و جبهه­ها، فرماندهان عالی­رتبه تصمیم گرفتند سازمان توپخانه سپاه را توسعه داده و برای پشتیبانی از عملیات­های بزرگ آینده، "گروه­های توپخانه" را تشکیل دهند.

 گروه 63 خاتم الانبیاء(ص)

حالا که دیگر همه حبیب را فرماندهی موفق و توانا می­شناختند، شفیع­زاده تصمیم گرفت راه­اندازی یکی از گروه­های توپخانه را به او بسپارد. بدین ترتیب حکم فرماندهی و مأموریت راه­اندازی "گروه توپخانه­ی 63 خاتمالانبیاء(ص)" را به نام حبیب الله کریمی زدند.

حبیب در گروه 63 خاتم ­الانبیاء(ص) می­بایست چند گردان توپخانه سنگین را سازمان­دهی می­کرد و کمتر از یکسال فرصت داشت که گروه را برای عملیات بزرگ بدر آماده نماید.

گروه 63 را سپاه یکم تهران و شهرری بهعنوان عقبه­ی پشتیبانی کردند. حبیب با تلاش خستگی­ناپذیر و شبانهروزی آنها، نیروها و امکانات لازم را جذب کرد و در مدت بسیار کوتاهی به یک سازمان­دهی کامل رسید. او این­کار را هم به کمک ذوالانوار و حاج رضا صادقی، با شایستگی و سرعت تمام انجام داد.

تشکیل گروه 63، گام بلندی بود در توسعه و تقویت توپخانه سپاه. این گروه قوی­ترین، سنگین­ترین و موفقترین یگان توپخانه­ی سپاه در عملیات بدر بود و بهعنوان یگان عملکننده قرارگاه خاتم­الانبیاء(ص) مأموریت­هایش را با موفقیت تمام و طوری انجام داد که زبانزد همه­ی فرماندهان جنگ بود.

وقتی تحلیل­گران جنگ، عملکرد گروه 63 را تحلیل می­کردند، به این نتیجه رسیدند که بدون حضور و فرماندهی حبیب کریمی، گروه 63 هرگز چنین قوی و کارآمد نمی­شد.

بعد از عملیات بدر، مسئولیت آتش توپخانه­ی پشتیبانی از پدافند جزایر مجنون را به حبیب و گروهش سپردند. ضمن انجام این مأموریت حبیب دریافت که توان موشکی و هوایی ایران برای مقابله به­مثل با بمباران و موشکباران شهرهای بی ­دفاع ما توسط عراقی­ها کافی نیست و باید آن­را افزایش داد. او می­خواست از آتش توپخانه برای این­کار استفاده کند. اما خیلی از اهداف عراق در برد توپخانه­ی ایران نبود و زدن آنها با توپخانه امکان نداشت.

حبیب بعد از بررسی و تحقیق بسیار، و با راهنمایی و مشورت شفیع­زاده، طرح ساخت یک سکوی بتنی بزرگ را در عمق بیست و پنج کیلومتری وسط هورالعظیم تهیه کرد و به فرماندهان قرارگاه ارائه نمود؛ سکویی که بتوانند روی آن توپ دوربرد نصب کنند. فرماندهان قرارگاه از این طرح به ­شدت استقبال کردند. حبیب هم آن ­را ساخت و یک سیستم توپخانه­ی دوربرد را روی آن مستقر نمود و برای اولین بار و در کمال ناباوری، اهداف مهم دشمن در استان العماره را زیر آتش گرفت و با غافل­گیری تمام، تلفات و خسارات زیادی را به آنها زد، طوری­که تا مدت زیادی بمباران و موشک­باران شهرهای کشورمان را قطع کردند.

بعد از گذشت 20 سال هنوز هم فرماندهان و سیاست­گذاران جنگ، از این ابتکار حبیب به­عنوان یک طرح بسیار مهم، خلاق و تأثیرگذار بر وضعیت جبهه و جنگ، یاد می­کنند.

 عملیات والفجر هشت

عملیات بدر که تمام شد، فرماندهان جنگ و سپاه، طراحی و برنامه­ریزی والفجر هشت را در دستور کار خود قرار دادند. هدف این عملیات، فتح و حفظ فاو بود؛ کاری بسیار بزرگ و دشوار که رزمندگان به لطف خداوند انجامش دادند.

از ویژگی­های منحصر بفرد عملیات فتح فاو، تمرکز سرعت و دقت و حجم زیاد آتش توپخانه­ی سپاه و نیز تکنیک­ها و تاکتیک­هایی بود که در اجرای این آتش به­ کار بردند، که تمرکز آتش و کوبیدن دقیق و پرحجم عقبههای مواصلاتی در عمق 120 کیلومتری دشمن، نتیجه­اش بود.

در طول عملیات والفجر هشت، مسئولین ثبت اتفاقات جنگ، بارها و بارها اثر آتش سنگین توپخانه­ی سپاه را در انهدام بخش وسیعی از قوای دشمن گزارش دادند و با ده­ها سند مختلف ثبت نمودند.

در این عملیات گروه توپخانه­ی 63 خاتم­ الانبیاء(ص) مأموریت عمل کلی قرارگاه خاتم را نیز به­عهده داشت و مانند عملیات بدر، پشتیبانی آتش عملیات به عهده­ی آن بود.

حبیب کریمی گردان­های تحت امر خود را در ساحل رودخانه اروند و از آبادان تا قصبه، شرقی­ترین نقطه­ی جزیره­ی آبادان، مستقر نمود و آتش سنگینش را طوری بر سر عراقی­ها ریخت که هیچ ستونی از یگان­های ارتش عراق نتوانستند از آتش گروه 63، سالم و بی­تلفات بگذرند و خسارات زیادی به­شان وارد آمد.

تابستان سال 65 حدود 2 ماه پس از این­که عراقی­ها در عملیاتی که آن ­را دفاعی متحرک مینامیدند، شهر مرزی مهران را اشغال کردند، رزمندگان اسلام عملیات "کربلای یک" را با هدف پس گرفتن مهران، طراحی و اجرا نمودند. در این عملیات حبیبالله کریمی خیلی سریع، چند گردان توپخانه را از جنوب به غرب آورد و با طراحی و اجرای آتشی قوی، نقشی محوری در آزادسازی مهران ایفا نمود.

در عملیات کربلای پنج و پس از آن کربلای هشت هم حبیب کریمی و یگان­های توپخانه­اش، آتش بسیار قوی و پرحجمی را طراحی و اجرا نمودند. در این عملیات، ارتش عراق حدود 70 هزار کشته و زخمی داد؛ که بنا بر اسناد و شواهد فراوان، بخش عمده­ای از آن در اثر آتش توپخانه بود.

حبیب از اول جنگ تا کربلای هشت حدود 80 ماه در جبهه بود. از سال 61 در همه­ی عملیاتهای بزرگ و کوچک شرکت نمود. در کنار فرماندهی گروهان 63، مشاور و فرمانده­ی توپخانه­­ی قرارگاه­های کربلا و قدس نیز بود و در این مسئولیت­ها هدایت سایر یگان­های توپخانه­­ را هم به عهده داشت.

حبیب در کنار این­همه کار سخت، با اخلاق و قاطعیت و صلابت فرماندهی و تخصص و تجربه­ای که داشت، تعداد قابل توجهی از فرماندهان توپخانه را تربیت کرد؛ که بعدها هر کدامشان نقش مؤثری در توپخانه­ی سپاه داشتند.

 آتش نفس­گیر

همه می­دانستند که حبیب در برخورد با دشمن روحیه­ای بسیار جنگنده و هجومی دارد. همیشه می­گفت "آتشهای توپخانه را طوری طراحی کنید که نفس دشمن را بگیرید، نگذارید زنده و سالم از منطقه بروند." حبیب را با اینکه فرمانده­ گروه و قرارگاه بود، بیشتر در دیدگاه و خط مقدم پیدا می­کردند تا در عقبه و قرارگاه.

ولی با همه­ی صلابت و قاطعیتی که هنگام کار و مأموریت داشت، بسیار محجوب و خوش­برخورد و متواضع بود. در بیان نظراتش صادق و رک بود. سادهزیستی و عشق به گمنامی و توجه به ابعاد روحی دوستان و نیروهایش، از او فرماندهی دوستداشتنی و محبوب ساخته بود که با آنها، بسیار آرام و مهربان و صبور بود. همیشه در صحبت­هایش نصیحتشان می­کرد که "دنبال لقمه­ی حلال باشید و از خدا روزی پاک و حلال و پر برکت بخواهید." می­گفت "لقمه­ی حرام ریشه­ی همه­ی مفاسد و انحراف­ها است."

 آخر کار

چهره­اش مردانه و مصمم و پرصلابت بود و در عین حال، ساده و آرام. مثل پهلوانی که مطمئن باشد هیچکس حریفش نیست. حبیب هر گره­ای را با توکل به ­خدا و با همت بلندش باز می­کرد. هیچ­وقت کسی او را در جبهه و کار و جنگ، مأیوس و غمگین ندید. هروقت هم بیکار بود، هرجا که بود رو به قبله می­نشست و آرام قرآن میخواند. دیگر همه می­دانستند که این بهترین برنامه­ی اوقات خالی اوست.

کربلای هشت که داشت تمام می­شد، ساعت 10 شب 28 فروردین 1366 و نزدیک­های نهر عرایض در منطقه­ عمومی شلمچه، وقتی که داشت از جلسه­ی قرارگاه، با یکی از مسئولین توپخانه می­رفت طرف خط، از نزدیکی مقر تاکتیکی گروه توپخانه رد می­شد. دقت کرد و دید که نگهبان در ورودی مقر، زمین افتاده. وقتی رسید بالای سرش، دید که شهید شده.

حبیب خوب می­دانست که این، نشانه­ی "گاز خون" است؛ کشنده­ترین گاز شیمیایی که خیلی­ها از اسمش هم میترسیدند. سه یا چهار بار تنفس در این گاز، حتما آدم را می­کشد. حتی با ماسک و تجهیزات ضد شیمیایی هم باید حتما از محوطه­ی آلوده به این گاز فرار کرد. حبیب ماسک نداشت، فرار هم که نکرد هیچ، با صلابت و آرام از ماشین پیاده شد و دوید طرف سنگرهای زیرزمینی که توپچی­های گروه 63 توی آنها خوابیده بودند. میدوید و داد می­زد تا شاید آنها را بیدار کند. دوستی که همراهش بود دستش را گرفت و نگهش داشت. میخواست یادش بیاندازد که محوطه آلوده است. اما حبیب دستش را کشید و گفت "من چه فرمانده­ای هستم که نیروهایم در خطر هستند ولی خودم به­جای نجات آنها از این­جا بروم؟ ممکن نیست این­ها را تنها بگذارم. اما تو برو و پدافند شیمیایی را خبر کن." و دوباره دوید و داد زد و دوید. این­جوری گاز بیشتری در ریه­هایش میرفت.

چند نفری که از فریادهای او بیدار شده بودند، هراسان از سنگرها آمدند بیرون و ماسک زدند و همین­طور که خلاف جهت باد می­دویدند، فرمانده­ی گروه را می­دیدند که داد می­زند. آنها هم همراه حبیب داد و فریاد می­کردند تا شاید کسانی را که خواب مانده­اند، بیدار کنند. اما همه­ی این­ها فقط در چند ثانیه بود و بعدش دیگر صدای حبیب ضعیف شده بود و پر از سرفه های شدید و نفس­گیر، تا جایی­ که افتاد وسط محوطه و نفسش گرفت و فقط چند دقیقه بعد، در اثر استشمام گاز سیانور به شهادت رسید.

حبیب­الله کریمی فرصت داشت که با دوستش از منطقه­ی خطر دور شود، اما ماند و جان خود را فدای نیروهایش کرد، هرچند که فقط توانست تعداد اندکی از آنها را نجات دهد.

هنوز صبح نشده بود که خبر شهادت حبیب را به قرارگاه رسانده بودند. همه جا این آخرین قصه­ی مردانگی­های حبیب را دهان به دهان می­گفتند و حسرت می­خوردند و آه می­کشیدند و به یاد چهره­ی آرام و پرصلابت او میگریستند.

بدن حبیب را دوستانش به شیراز بازگرداندند و در "دارالرحمه" کنار دیگر شهدای شهر به خاک سپردند. او تا به­ حال بارها به خواب مادر و همسر و بستگانش آمده و گوشه­هایی از بهشت و رستگاریش را برای آنها گفته یا نشانشان داده. مادر حبیب می­گفت "هر وقت که از او بخواهم، می­آید به خوابم. کافی است بگویم حبیب بیا، دلم هوایت را کرده."

تقدیر

در تاریخ 15 بهمن 1368 فرمانده معظم کل قوا طی لوح تقدیری و خطاب به خانواده­ی حبیب کریمی فرمودند «شجاعت و فعالیت وی به کسب فتوحات مهم در صحنه­ی جنگ کمک کرده و سبب اعتلای کلمه­ی اسلام و پایداری انقلاب و حفظ میهن اسلامی گردیده است..»

فرمانده­ی وقت نیروی زمینی سپاه هم پس از شهادت او پیامی داد که نشان می­دهد چه­قدر جای حبیب برای او خالی است:

بسم ­الله الرحمن الرحیم. الله اکبر. حبیب عزیز با دلی پر از حب اهل بیت(ع) در حالی­که می­توانست خود را از معرکهی شهادت برهاند، دیگران را از این معرکه نجات داد و با کوله­باری از تلاش، تعهد، سخت­کوشی و ایثار که در حقیقت تفسیر دقیق لحظات آخر حیاتش بود، دنیا را بدرود گفت و حیات ابدی را از آن خود ساخت. آرامش، صبر و تدبیر، مجموعه­ی آهنینی از حبیب ساخته بود که گرمای هیچ بادی نهتنها او را ذوب نمی­کرد بلکه از او انسان آبدیده­تر می­ساخت. چهره­ی معصوم حبیب، سن و سابقه­ی او در شهر ویران شده و دوستان به شهادت رسیده­اش، حبیبی مصمم و صمیمی، عاشقی مجاهد و مجاهدی عاشق ساخته بود و این شمع فروزان همچون قطبی سنگین او را در مرکزیت تخصصش جای می­داد. یگان رزمیاش را به یگان نمونه تبدیل نمود ... از اولین روزهای آغاز جنگ، کتاب جهاد حبیب باز شد و امروز این کتاب با اوراق وسیع و درخشانی از خدمات ایشان مکتوب است و هم­چنان در تاریخ می­درخشد و حیات ابدی او صفحه و صحنه­ی این کتاب عظیم را با درس­هایی از راه او و هدف او به ما می­نمایاند و یاران او و همرزمانش را ندا می­دهد که، حق هم­چنان باقی است.

عملیات­های سرنوشت­ساز و زنجیره­ای کربلا، پشت دشمن و حامیان وی را به لرزه انداخته است که به مرور زمان عظمت و اهمیت ضربات رزمندگان اسلام بیشتر و بهتر مشخص می­گردد. و در این بین عزیزانی را از دست می­دهیم که با خون خود سرنوشت کفر را که همان ذلت و خواری است رقم می­زنند و دنیای فانی را که همه روزی آن­را طی می­کنیم با شتاب زاید الوصفی می­روند و در جوار قرب الهی با رسول اکرم(ص) و ائمه­ی اطهار (ع) منزل می­گزینند.

شهادت این عزیز به همه­ی رهروان راه حسین (ع) مبارک باد، و بر خانواده و هم­رزمان این شهید درود و سلام خداوندی نثار باد. خداوند ما را از صراط مستقیم خودش باز ندارد، آمین.

فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علی شمخانی"

 

حبیب وصیت­نامه­ای نداشت اما کاری که هنگام شهادت کرد، وصیت عملی او بود برای هم­رزمان و دوستانش که "به­ خاطر خدا خود را فدای بندگان او کنید."

حبیب فرزندی هم نداشت اما خیلی از آنهایی که می­شناختندش، اسم پسرانشان را گذاشتند "حبیب" تا نام حبیب­الله کریمی و یاد حبیب ­ابن مظاهر(س) همیشه زنده بماند؛ آن­چنان که پدر حبیب نذر کرده بود و او را از خدا و حبیب مظاهر خواسته بود.






 

وقتی یک فرمانده خود را فدای نیروهایش می کند

شهید حبیب الله کریمی، فرمانده توپخانه تیپ 63 خاتم الانبیا بر اثر بمباران شیمایی در حالی که همه سربازانش را از معرکه نجات داد خود بر اثر همان بمباران به شهادت رسید.

به گزارش گروه جهاد ومقاومت مشرق، شهید حبیب الله کریمی به سال 1337 در آبادان متولد شد. دوران ابتدایی را از سال

1341 تا 1347 در دبستان پیش آهنگ آبادان گذراند و از سال 1347 تا 1354 در منطقه سده آبادان تحصیلات خود را به پایان رسانید. 
حبیب الله بعد از اتمام تحصیلش آماده رفتن به سربازی شد. شهید کریمی علاقه خاصی به کارهای فنی و ورزش کردن داشت. 
شهید کریمی در همان زمان جنگ ازدواج کرد و وقتیکه که در حال برگشت از مراسم عقدش بود پدرش توسط منافقین ترور و به شهادت رسید. 
شهید کریمی سال 1361 وارد سپاه شد و بعد از گذراندن دوره عمومی، به تیپ امام حسن(ع) پیوست. در شهرک منطقه آموزش توپخانه دائمی در نزدیکی آبادان دوره اصول توپخانه را سپری کرد. شهید حبیب الله کریمی در هدایت کارهای توپخانه و آرایش توپخانه از خود ابتکارات زیادی نشان داد. 
سرانجام شهید کریمی در حالی که فرمانده توپخانه تیپ 63 خاتم الانبیا را بر عهده داشت بر اثر بمباران شیمایی در حالی که همه سربازانش را از معرکه نجات داد خود بر اثر همان بمباران به شهادت رسید. 
آقای نوشادی که در آخرین لحظات در کنار شهید کریمی بوده است خاطره شهادت فرمانده توپخانه تیپ 63 خاتم الانبیا را این گونه تعریف می کند. «شب از نیمه گذشته بود و من به همراه حاج حبیب از جلسه فرماندهی که در قرارگاه خاتم برگزار شده بود در امتداد جاده اهواز خرمشهر به سمت مقر یگان در حرکت بودیم. در تاریکی شب آتش دهانه توپخانه های دشمن کاملا مشهود بود. هرازگاهی صدای انفجار گلوله هایی که نزدیک جاده به زمین می خوردند شنیده می شد. 
آن شب احساس عجیبی داشتم، بعضی از رفتارها و حرف های حاجی برایم تازگی داشت. چهره برافروخته حاجی و حرف هایی که می زد هنوزم جلوی نظرمه. آن شب همه چیز به سرعت و یکدفعه اتفاق افتاد. نزدیک موقعیت شهید نبوی رسیده بودیم که ناگهان متوجه شدیم دشمن از گلوله های شیمیایی استفاده کرده و منطقه کاملا آلوده است. در همین اثنا متوجه شدیم نگهبان محل هم قبل از اینکه بتواند عکس العملی نشان دهد بر اثر استنشاق گاز شیمیایی شهید شده و نیروهای بی اطلاع از آلودگی شیمیایی در سنگرها مشغول خواب و استراحت هستند. دیگر درنگ جایز نبود به سرعت از خودرو پیاده شدیم. حاجی از سمت سنگر بهداری و من از سمت سنگر مخابرات سنگر به سنگر نیروها را بیدار و آماده پدافند شیمیایی می کردیم. حاجی وقتی خود را به آخرین سنگر رسانده بود، بر اثر استنشاق بیش از حد گازهای شیمیایی که عمدتا هم عامل سیانور بود، بی حال شد و روی زمین افتاد و تلاش برای نجات حاجی هیچ ثمری نداشت.»  روحمان با یادش شاد






 

شهید حاج حبیب الله کریمی فرمانده گروه توپخانه

63 خاتم‌الانبیا یکی از چهره‌های تأثیرگذار توپخانه‌ای سپاه در دفاع مقدس بود که در عملیات‌های مختلفی به ایفای نقش پرداخت و در کربلای 8 آسمانی شد. مقام معظم رهبری در لوح تقدیری که به خانواده شهید حاج‌حبیب‌الله کریمی اعطا کردند این شهید بزرگوار را اینگونه خطاب می‌کنند: «شجاعت و فعالیت وی به کسب فتوحات مهم در صحنه جنگ کمک کرده و سبب اعتلای کلمه اسلام و پایداری انقلاب و حفظ میهن اسلامی گردیده است. » به مناسبت فرارسیدن بیست‌وهشتمین سالگرد شهادت این فرمانده توانمند جبهه‌های دفاع مقدس که در 21 فروردین ماه 1366 به شهادت رسید مروری بر مجاهدت‌های شهید کریمی و چند شهید شاخص توپخانه سپاه پاسداران داریم تا بیشتر با سبک زندگی و نحوه مبارزاتی‌شان آشنا شویم.

 

شهید حبیب‌الله کریمی

مرد آبادانی جبهه‌های جنگ در سال 1336 متولد شد. در رابطه با تولد حاج‌حبیب و نحوه نامگذاری ایشان، مادرشان نقل می‌کنند که در سال 1335 همسرشان در سفری که به کربلای معلی مشرف شدند، در زمان زیارت حبیب‌ابن مظاهر از خداوند طلب فرزند پسر نمودند و نیت کردند که نامش را حبیب‌الله بگذارد و سال بعد، در هفتم اسفندماه سال 1336 خداوند فرزندی به ایشان عطا فرمود و به خاطر شکرگزاری و برآورده شدن حاجتش نامش را حبیب‌الله گذاشت و سرانجام هم به راستی حبیب خدا شد.

پس از پیروزی انقلاب حاج‌حبیب‌الله به لحاظ علاقه شدیدی که به ادامه تحصیل داشت، پس از مدت‌ها تلاش و پیگیری، موفق شد ویزای تحصیلی از کشور سوئد را در مقطع دکتری در رشته داروسازی اخذ کند و در تدارک رفتن و تهیه بلیت هواپیما بود که در 31 شهریور سال 59 با تهاجم دشمن بعثی به کشور اسلامی و شروع جنگ تحمیلی برسر دوراهی سرنوشت قرار گرفت؛ رفتن به خارج از کشور و ادامه تحصیل یا ماندن در کشور و دفاع از آرمان‌های انقلاب، بالاخره سرنوشت او به گونه‌ای دیگر رقم خورد و ایمان در سراسر وجودش شعله کشید که بمان و از اسلام و انقلاب نوپا و کشورت دفاع کن. سرانجام ایشان مطمئن و مصمم راه دوم را انتخاب کرد و به دفاع پرداخت.

طرح‌ها و اقدامات بزرگ

شهید کریمی که در جبهه‌های جنگ خدمت در یگان توپخانه را برگزیده بود، منشاء خدمات بزرگی شد که یکی از اقدامات بزرگ حاج حبیب و یگان توپخانه در عملیات فتح فاو بود. از ویژگی‌های منحصر به فرد عملیات فتح فاو دقت و حجم آتش‌های توپخانه و تاکتیک به کار گرفته شده در این عملیات(والفجر8) بود که عبارت از تمرکز آتش‌ها و نیز زیر آتش گرفتن عقبه‌های مواصلاتی عراقی‌ها بود. در این خصوص نقش آتش توپخانه در انهدام بخش اعظم قوای دشمن با ده‌ها سند مختلف در این عملیات ثبت شده است.

گروه توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) به فرماندهی شهید حبیب‌الله کریمی که مأموریت عمل کلی قرارگاه خاتم را به عهده داشت نیز مانند عملیات بدر نقش محوری و اساسی در پشتیبانی آتش از این عملیات داشت. سردار شهید حاج‌حبیب‌الله کریمی با گسترش گردان‌های توپخانه سازمانی و تحت امر خود در ساحل رودخانه اروند که از آبادان تا قصبه در شرقی‌ترین نقطه جزیره آبادان مستقر شده بودند ضربات سنگین و کمرشکنی به ارتش و نیروهای عراق وارد کرد به طوری که هیچ ستونی از یگان‌های ارتش عراق نمی‌توانستند از زیر آتش‌های توپخانه گروه 63 سالم بگذرند و به هر صورت با تلفات و خسارات مواجه می‌شدند.

بعد از عملیات والفجر 8 عراقی‌ها طی عملیاتی که آن را دفاع متحرک می‌نامیدند شهر مرزی مهران را در استان ایلام تصرف کردند که نیرو‌های خودی طی عملیات کربلای یک آن را پس گرفتند. در این عملیات نیز شهید حبیب‌الله کریمی با دریافت مأموریت طی زمان بسیار کوتاهی چند گردان توپخانه از جنوب به غرب آورده و با طرح‌ریزی و اجرای آتش‌های پشتیبانی قوی نقش محوری در آزاد‌سازی مهران داشت.

اولین عملیات

اما اولین عملیات بزرگی که حبیب‌الله با گروه خود و با مدیریت عالی، نقش خوبی در آن ایفا کرد بدر بود. نقش گروه توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) در این عملیات زبانزد همه فرماندهان سپاه و ارتش شده بود و این همه مدیون تلاش شهید حبیب‌الله کریمی بود. بعد از عملیات بدر مسئولیت پشتیبانی آتش توپخانه از جزایر در وضعیت پدافندی به حبیب‌الله و گروه قدرتمندش واگذار شد. ایشان ضمن انجام این کار با راهنمایی حسن شفیع‌زاده طرح ابتکاری مهمی را به کار برد که بعد از سالیان درازی که از آن می‌گذرد هنوز به عنوان یک طرح بسیار مهم و تأثیرگذار بر وضعیت جبهه جنگ از آن یاد می‌شود.

حبیب‌الله کریمی با دریافت مأموریت مقابله به مثل و زدن اهداف دشمن در منطقه العماره متوجه کافی نبودن برد و عدم‌امکان زدن آن اهداف به وسیله توپخانه می‌شود. لذا بعد از بررسی، طرح ساخت یک سکوی بتونی بزرگ در وسط در هور تهیه و آن را به فرماندهان قرارگاه ارائه کرد که شدیداً مورد استقبال قرار گرفته و بعد از ساخت آن یک سیستم توپخانه دوربرد را روی آن مستقر و برای اولین بار و در کمال ناباوری دشمن اهداف مهمی در استان العماره با غافلگیری تمام زیر آتش قرار گرفتند و تلفات و خسارات زیادی به آنها وارد شد. این اقدام حبیب موجب قطع بمباران و موشکباران شهر‌های کشورمان تا مدت مدیدی توسط عراقی‌ها شد چراکه ضربات جبران‌ناپذیری از آتش توپخانه در اثر این طرح شهید کریمی خوردند. این کار یکی از طرح‌های بسیار مهم دوران جنگ در توپخانه سپاه می‌شد که مبدع و و مبتکر و مجری آن ایشان بود.

بعداز والفجر8 و کربلای یک در عملیات کربلای 5 هم شهید کریمی با سازماندهی و به کارگیری یگان‌های توپخانه در اختیارش موفق شد آتش بسیار پرحجم و قوی را برای پشتیبانی از عملیات طرح‌ریزی و اجرا نماید. در این عملیات ارتش عراق حدود 70هزار کشته و زخمی داد که بخش عمده‌ای از آن در اثر آتش‌های توپخانه خودی بود و گروه 63 به فرماندهی حاج‌حبیب‌الله کریمی همچون گذشته عملکرد موفقی در این عملیات داشت.

اول مادر، دوم رهبر و سوم شهادت

برادر شهید در خاطره‌ای از دیدارش با حضرت امام‌(ره) تعریف می‌کند: «حبیب‌الله علاقه شدیدی به حضرت امام(ره) داشت و همیشه می‌گفت به خاطر عشقی که به امام دارم در جبهه مانده‌ام. به لطف خدا بعد از مراسم چهلم حبیب‌الله در خرداد سال 66 به اتفاق مادر و همسر شهید به صورت خصوصی به دست‌بوسی و ملاقات حضرت امام رفتیم و من به حضرت امام عرض کردم به لحاظ علاقه وافری که شهید نسبت به حضرت عالی داشت ولی به لحاظ مسائل جبهه و جنگ موفق به دیدار نشد به نیابت از ایشان به خدمت و دست‌بوسی شما شرفیاب شدیم و این دیدار از برکات شهادت حبیب‌الله بود که نصیب ما گردید. حبیب‌الله می‌گفت من در این دنیا سه کلمه را زیبا‌تر و مقدس‌تر می‌دانم: اول مادر، دوم رهبر و سوم شهادت.»

حبیب‌الله همواره از شهادت با افتخار صحبت می‌کرد و آرزوی ایشان بود و می‌گفت تا لیاقت پیدا نکنیم خداوند خریدارمان نمی‌شود و زمانی که دوستانش به شهادت می‌رسیدند ایشان غبطه می‌خورد خصوصاً زمانی که حاج‌حسین کابلی معاونت عملیات یگان شهید شد ایشان بسیار بی‌تاب شده بود. حاج حبیب 78 ماه در جبهه حضور داشت و در کارنامه توپخانه افتخار‌آفرین 63 خاتم‌الانبیا(ص) نام 16 عملیات غرورآفرین ثبت شده است. ایشان در مدت حضورش در جبهه دو مرتبه یکی در والفجر 3 و یکی در فتح خرمشهر زخمی شد که هیچکدام او را از راه مقدسش باز نداشت و آخرین بار نیز مصدوم و سپس شهید شیمیایی شد. حبیب در همه عملیات‌های بزرگ و کوچک از آغاز جنگ تا کربلای 8 حضور داشت و مدت 78 ماه حضور در دفاع مقدس مدال اخلاص و افتخار این مرد خداست که واقعاً حبیب خدا بود. در نهایت فرمانده توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) در بیست و یکم فروردین ماه سال 1366 در شلمچه به درجه رفیع شهادت رسیدند.





ابوالقاسم یاسینی

ابوالقاسم آقاجانی یاسینی مسئول اطلاعات نظامی تیپ 63 خاتم الانبیا

نجات جان 80 نفر

 و از همرزمان شهید حبیب‌الله است، او حضور شهید حبیب‌الله کریمی در جبهه را نشان دو عامل پایمردی و استقامت و تبعیت و پیروی او از ولایت فقیه می‌داند. یاسینی در تشریح نحوه شهادت حاج حبیب می‌گوید: 20 فروردین سال 66، قبل از عملیات کربلای8 بود که شهید کریمی به همراه آخرین همراهش سردار نوشادی به سمت اهواز راه افتادند. هوا تاریک شده بود که به اهواز رسیدند. فردای آن روز اما انجام کارهایشان تا ظهر طول کشید. حاج حبیب آن روز حالت عجیبی داشت. حوالی غروب بود که به قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا(ص) رسیدند و نیمه‌شب به سمت خرمشهر حرکت کردند، چند کیلومتری مانده به جاده مندوان، دشمن خرمشهر و اطراف آن را زیر آتش شدید توپخانه، کاتیوشا و دیگر ادوات گرفته بود. ناگهان بوی شدید بمب‌های شیمیایی منطقه را فرا گرفت. حاج حبیب‌الله از ماشین پیاده شد و دوان‌دوان به سمت سنگرها رفت تا بچه‌هایی که در سنگر خواب بودند را بیدار کند. حاج‌حبیب‌الله کریمی بعد از بیدار کردن بچه‌ها جلوی آخرین سنگر سرش به تیر آهن یکی از سنگرها برخورد می‌کند، از پا می‌افتد و براثر تنفس زیاد گازهای شیمیایی به شهادت می‌رسد. شب 22 فروردین 1366 حاج‌حبیب جان 80 نفر را نجات داد. شهادتش هم برای بچه‌ها درس بود. او را بحق باید شهید ایثار نامید. او رزمنده‌ای خستگی‌ناپذیر بود که در نهایت ایثار مزد مجاهدت‌هایش را از خداوند گرفت.





سردار شهید حبیب الله کریمی ده بهی


در اسپند سوزان زمستان سال 1336 در آبادان – دیار خون و آتش – سومین فرزند خانواده دیندار و مؤمن بعد از روزها انتظار ، قدم برخاکدان هستی نهاد . پدرش اسماعیل سالها پیش از تولد او ، در سفر کربلا ، در تربت مطهر حبیب بن مظاهر حضور یافته و به شفاعت این یاور صدیق اباعبدالله (ع) پسری را از خدا طلب کرده بود . بعد از سالها که دعای وی مستجاب گردید به نیّت نام مقدس آن پیر عاشورایی ، فرزند نورسیده خود را حبیب نامید. حبیب تحصیلا ت خود را از پنج سالگی در دبستان "سلطانی " آبادان آغاز کرد و پس از سالها تلاش و کوشش با اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان دکتر فلاح آبادان ، نتیجه زحمات خود را دریافت داشت وی در سال 1356 و اندک زمانی قبل از پیروزی انقلاب به خدمت نظام در آمد و با درجه گروهبانی در نیروی زمینی ارتش مشغول خدمت گردید . او که از سالها قبل دل به انقلاب و پیر فرزانه انقلاب سپرده بود با ارشاد و راهنمایی سربازان هم دوره خویش آنان را از گشودن آتش برمردم انقلابی منع کرده ، خود نیز با نادیده گرفتن اوامر فرماندهان ، انزجار خود را ازرژیم اعلام داشت .

وی پس از پیروزی انقلاب به عضویت کمیته 48 شرکت نفت آبادان در آمد و همزمان با شروع جنگ تحمیلی از عضویت این کمیته خارج شده و به همراه خانواده به شهر شیراز عزیمت نمود . وی در این شهر به تن پوش سبز سپاه ملبس گردید و پس از ماهها تلاش بی وقفه اولین بار درتاریخ 18 آبان 1361 راهی میادین نبرد گردید و با پذیرفتن مسؤولیتهای مختلف سالهای سال به طور مداوم در جبهه حضور یافت . این سردار رشید و این پاسدار جان برکف با پذیرفتن فرماندهی تیپ توپخانه 63 خاتم الانبیا(ص) در غالب عملیاتهاشرکت کرد و با آنکه چندین بار ازجمله در عملیات والفجر 3 و بیت المقدس به شدت مجروح گردید از حرکت باز نایستاد و همچنان سخت کوش و پرتلاش به مبارزات بی امان خود ادامه داد . وی علاوه بر حضور مستمر در جبهه در سال 1365 مأموریت انتظامات و حفاظت از حجاج ایرانی درمکه و مدینه را بعهده داشت و در این مقام بار دیگر با حضرت رسول (ص) و ائمه معصومین (ع) و شهدای صدر اسلام تجدید عهد کرد که تا آخرین نفس به جهاد ومبارزه ادامه دهد . در قسمتی از سفرنامة شهید که آن را به شوق این سفر روحانی نگاشته است چنین می خوانیم :

« خداوندا! تو راسپاس می گویم که مرا در برهه ای از آفریدی که معنی واقعی زائر بودن را درک کنم ، تا بتوانم خانه تو را ببینم و انشاءلله که معرفتش را در این سفر پیدا کنم تا بتوانم به ملاقات صاحب خانه نیز بشتابم . »

پس از سالها تلاش خستگی ناپذیر سرانجام در شکوفه باران فروردین 1366 و درجریان عملیات کربلای 8 سر بر آسودن گاه خاک شلمچه گذاشت و به پاس وصال آخرین سجده شکر را در بارگاه لایزال به جا آورد و با سعی مشکور و اجر مقبول جان عاریت را تقدیم حضرت دوست نمود . منبع :وبلاگ شهدای احمد اباد

نظرات (۶)

  • رضا از شیراز
  • با سلام و درود به روان پاک شهدا من هم در واحد عقیدتی تیپ بودم یادم میاد که برادر عزیز جیب هیچگاه در ستاد فرماندهی نبود و همیشه در منطقه و خط بود بسیار انسان متواضع بود یادش بخیر بهترین دوران زندگی من دورانی بود که در تیپ بودم.

  • محمدرضانیکو
  • سلام من سرباز مخابرات تطبیق تی ۶۳ بودم درودو سلامم به شهدای گرانقدر ووسلام خدمت اقایان بزرگوار که الان بعداز سالها عکسشونودیدم منقلب شدم حاج رضاسلیمانی حاج اقا صغیری حاج مهدی لاری وهمه اعضای تطبیق دلم خیلی تنگ شده براتون ای کاش میتونستم یکباردیگه شماروببینم دست عزیزانی که این سایت رو تهیه دیدن درد نکنه ارادتمند شما محمدرضا نیکو

     

                                             "     شهید ایثار      "

    نیمه شب 21 فروردین 66 پس از جلسه قرارگاه خاتم النبیا(ص) به اتفاق  سردار نوشادی به سمت خرمشهر در حال حرکت بودند چند کیلومتری مانده به جاده مندوان دشمن خرمشهر واطراف آن را زیر آتش شدید گرفت ناگهان بوی شدید بمب های شیمیائی منطقه را فرا گرفت جاج حبیب به همراهش گفت به سمت موقعیت شهید نبوی 2 برو (محل استقرار رزمندگان توپخانه 63 خاتم الانبیا) به محض رسیدن حاج حبیب از ماشین پیاده شد ودوان دوان به سمت سنگرها رفت وبچه هایی که در سنگر خواب بودند را بیدار کرد در حالیکه می توانست خود را از معرکه شهادت نجات دهد دیگران را نجات داد وخود شهید ایثار شد.در ان شب جان 80نفر رانجات داد

    شادی ارواح مطهر جمیع شهدا فاتحه مع الصلوات.

     

                                         "         انتخاب سرنوشت         "     

    علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت در سال 1359 موفق شد ویزای تحصیلی در رشته دکترای دارو سازی از کشور سوئدگرفت  بلیط پروازش یرای آبان ماه 1359 بود  باشروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور59 بر سر دوراهی سرنوشت قرار گرفت رفتن یا ماندن ؟ تصمیم نهائی را گرفت 78ماه در جبهه ها حماسه آفرید در 21 فروردین 1366 در شلمچه آسمانی شد و به پدر شهیدش ویاران هم رزمش پیوست . اللهم عجل لولیک فرج آمین.

    حاج حبیب در سفر الهی حج بزرگترین گوسفند در کاروان را در روزعید قربان قربانی کرد

    وقتی به ایشان گفتتیم چرا همه پولت را دادی می توانستی گوسفند کوچکتر خریداری کنی

    در پاسخ با لحنی عارفانه وعاشقانه فرمودند:

    در راه محبوب باید بهترینها را هدیه داد

    وپس از بازگشت از سفرالهی حج حجش مقبول افتاد وبا فاصله چند ماه خداوند خریدارش شد

    وقربانی معشوق شد ودر 21فروردین سال 1366آسمانی شد .

    درود خدا بر تمامی مردان خدا . به امید شفاعت شهدا آمین یا رب عالمین .

    شادی ارواح تمامی شهدا صلوات.

    سلام ودرودخدا برحبیب خدا وپدربزگوارش شهید اسماعیل کریمی وامام شهدا وتمامی شهدای سرافراز دفاع مقدس الهم عجل فی فرج مولنا صاحب امر وزمان آمین.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    "گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

    آخرین نظرات