من حقیر هم رزم این شهید بزرگوار بودم و حدودا ده دقیقه قبل از شهادت بامن و حسسن توکلی و فاطمی در سنگر صحبت میکرد و انگار که به او الهام شده بود که شهید میشود زندگی نامه خود را به ما تعریف میکرد ودر
حین صحب صورتش نورانی بود ومن با تعجب به صورت نوارنیش محو شده بودم و صحبت هایش انگار حلالیت میگرفت از روزگار و آماده شهادت بود
که البته حمله هواپیمای دشمن که موتور خاموش به بالای سر ما آمد که صدای هواپیما رو نشنویم و غافلگیرانه شیرجه زد و بمباران کرد و هم رزم عزیزم به شهادت رسید
و البته ماشین تویوتای بهداری هم به آتش گرفت و راننده و یکی از نیروی بهداری در آتش سوختند
ودر همین زمان به آتشبار یک کاتویشا مامریت شلیک به سمت دشمن دادند که فرمانده آتشبار حاج رسول بود
سلام
خداوند رحمت کنه تمام شهدا را
من حقیر هم رزم این شهید بزرگوار بودم و حدودا ده دقیقه قبل از شهادت بامن و حسسن توکلی و فاطمی در سنگر صحبت میکرد و انگار که به او الهام شده بود که شهید میشود زندگی نامه خود را به ما تعریف میکرد ودر
حین صحب صورتش نورانی بود ومن با تعجب به صورت نوارنیش محو شده بودم و صحبت هایش انگار حلالیت میگرفت از روزگار و آماده شهادت بود
که البته حمله هواپیمای دشمن که موتور خاموش به بالای سر ما آمد که صدای هواپیما رو نشنویم و غافلگیرانه شیرجه زد و بمباران کرد و هم رزم عزیزم به شهادت رسید
و البته ماشین تویوتای بهداری هم به آتش گرفت و راننده و یکی از نیروی بهداری در آتش سوختند
ودر همین زمان به آتشبار یک کاتویشا مامریت شلیک به سمت دشمن دادند که فرمانده آتشبار حاج رسول بود
ان شااله که شرمنده شهدا نباشیم