تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید

بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره از : روح الله محمدی
موضوع: شلمچه، کانال ماهی، دیدگاه کله‌گاوی، شهادت محمد رضا مهدوی

     صبح اول وقت با موتور تریل برای جمع آوری گزارش دیدبانان به دکلِ مُشرِف به کانال ماهی و کله گاوی (دکل...؟) رفتم.
     در سنگر پایین دکل، گزارش دیدبان را گرفتم و مشغول مطالعه گزارش بودم که صدای مهدوی رو (که در دیدگاه پشت خاکریز خط مقدم کله‌گاوی بود) از بی‌سیم دریافت کردیم که گفت : «الان عراقی‌ها روی دژ کانال ماهی پرده دود (فسفری) ایجاد کردن، به نظر میرسه قصد تک دارن» (چون بُرد بیسیم دیدگاه خط کله گاوی به تطبیق نمی‌رسید دیدبان آن دکل پیام مهدوی را باید به تطبیق رله میکرد).
     من دیدم وضعیت غیر عادیه رفتم بالای دکل پشت دوربین از لابلای پرده دود و یک بریدگی در دژ مشاهده کردم چند تانک به سمت کله گاوی رد شد به مهدوی گفتم شما از پشت خط چیزی میبینی؟ گفت بله تانکهای عراقی و پشتش نیروی‌های پیاده دارن به سمت کله‌گاوی میان و شماره آماج داد و به تطبیق رله شد.
     من دیگه بالای دکل، دوربین رو رها نکردم، لحظه به لحظه وضعیت رو رصد و به تطبیق گزارش میکردم.
     نیروی پیاده پشت خط که وضعیت رو بحرانی می‌دیدن از کله گاوی (جاده پشت خاکریز عمود به کانال ماهی) شروع به عقب نشینی کردن.
     مهدوی که از آتش تهیه آماج ناراضی بود چند بار پرسید پس این آتیش چی شد؟ به تطبیق رله کردیم با کد گفتند عراق از دو محور دیگه همزمان حمله کرده (که در همان تک در محور وسط, کبابیانی اسیر شد)، آتیش به سه محور تقسیم شده پیام را به مهدوی اعلام کردیم ولی دیگر جوابی دریافت نشد که نشد، نمی‌دونم چی شد احتمالاً گلوله کنارش خورده بود و آسمانی شده بود.
در ادامه چیزی نگذشت که با دوربین دیدم که عراقی ها اومدن و خاکریز رو فتح کردن و در جاده شروع کردن به پیشروی و اسیر و کشته گرفتن و چند عراقی به سمت تپه دیدبانی که تقریباً ۵۰۰ متر وسط دو زاویه قائم کله گاوی بود اومدن و پرچم عراق رو بالای اون تپه نصب کردن گزارش به تطبیق دادم و حاج رضا دستور عقب نشینی داد‌، با دیدبانان، سه ترکه با موتور به نبوی آمدیم.
     لطفاً اون دو دیدبان با زبون خوش خودشون رو معرفی کنن و تکمیل کنند.
       نبوی هم داستان مفصّلی داشتیم، اونجا بود که مدیریت بحران حاج رضا و حاج قاسم رو دیدم که چگونه بود. که بعداً خواهم نوشت. ان شاء الله .
والسلام علی عبادالله الصالحین

۱بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات