تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید

بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره از : روح الله محمدی
موضوع: «گروهان صلح» موسیان، نهر‌عنبر، سنگر دیدگاه  پشت خاکریزی

     با حاج صغیری (یا حاج قاسم) شبانه برای تعیین موقعیت یک سنگر دیدگاه به پشت خاکریز خط دوم نهرعنبر رفتیم تا اینکه رسیدیم به سنگرهای گروهان خمپاره ۸۲ (یا ۸۱) ارتش. حدود ۱۰۰۰ متر در مسیر خاکریز برگشتیم با فاصله مناسبی از گروهان، محل دیدگاه جانمایی شد و شب بعد یک اکیپ کامل با تمام امکانات لازم به سرپرستی حاج قاسم، یک شبه تا صبحِ علی‌الطلوع بطور ضربتی یکی از همون سنگرهای محکم (حاج قاسمی) رو ساختیم.
     دیدگاه سنگری پشت خاکریز باید از لبه خاکریز بالا بزنه که هم با دوربین خرگوشی دید داشته باشه، هم سقفش با تراورز و کیسه شن از گلوله خمپاره روی سقف و هم دیواره‌ها با کیسه شن از ترکش خمپاره های اطراف ایمن باشه.
     حاج قاسم گفت : سه شب صبر می‌کنیم تا دیدبان عراق روی این سنگر (که جدیداً از خاکریز قلمبه زده بیرون) ثبتی‌شو بگیره بعداً دیدبان مستقر میکنیم.
     سه شب بعد با حاج صغیری، حاج قاسم، بشیری، خسروی، (شاید آیتی) رفتیم که دیدبان مستقر کنیم، از سه‌راه خاکی که پیچیدیم تو جاده پشت خاکریز (جاده چند متری با خاکریز فاصله داشت)، چشممون به لب خاکریز بود که قلمبگی سنگر رو توی تاریکی شب ببینیم ولی رسیدیم به گروهان و سنگر رو ندیدیم، برگشتیم به سمت سه‌راه باز ندیدیم اینبار پیاده از لب خاکریز اومدیم تا رسیدیم به سنگر دیدیم که خراب شده ولی اثری از گلوله نیست گیج بودیم کار کی بوده (گشتی نفوذی عراقی‌هاست؟ یا....؟), رفتیم تا از ارتشی‌ها سراغی بگیریم.
     پس از سلام و علیک و معرفی پرسیدیم یک سنگر در یک کیلومتری..... تا فهمیدن ساخت اون سنگر کار ما بوده یهو انگار برق سه فاز بهشون وصل کردن یا تو ماهیتابه سرخشون کردن شروع کردن به داد و فریاد و دعوا که :
     «ما گروهان صلحیم شش ماهه اینجا هستیم نه ما یک گلوله شلیک کردیم نه عراقی‌ها (انگار که شبها هم با عراقی‌ها شام می‌خوردن)شما با این سنگرتون امنیت مارو بهم زدین آره، آره ما خراب کردیم»
دیدبانان (بشیری، خسروی و فکر کنم آیتی، سه‌ تا تُرکِ غیرتی) عصبانی شدن و با مشت و لگد و بیل و کلنگ، عربده کشون حمله کردند به گروهان صلح، من و حاج قاسم و حاج صغیری شروع کردیم به جدا کردن و آروم کردن دیدبانان و قضیه فیصله پیدا کرد و رفتیم که شب بعد بیایم یک جای دیگه برای دیدگاه پیدا کنیم که منطقه عملیاتی عوض شد.
والسلام علی عبادالله الصالحین

۳بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات