دادرس:
اولین دکلی که رفتم دکل 45 متری توی پنج ضلعی بود .
دکل از مرو بود و نردبانش با پیم های لق به آن متصل بود، وقتی بالا می رفتی نردبان تکان می خورد و برای کسی که اولین بار است بالا می رود بس ترسناک تر 😧 می شد.
فکر می کنم یک ربع طول کشید که رسیدم بالا و مثل جنازه 😵💫 افتادم کف اتاقک. این در حالی بود من ۶۰ کیلو وزن داشتم مثل حالا نبودم.
به نظرم آقای علیمردان پشت دوربین 🔭 بود. ده دقیقه طول کشید که هم ترس از روحم و هم لرزش و خستگی از تنم بیرون بره.
من همینجور کف اتاقک پهن شده بودم که حاج قاسم آمد بالا و پرسید: دفعه اولت بود که بالا اومدی؟
گفتم: بله
گفت: تبریک 👋 می گم که تونستی دفعه اول ، ۴۵ متر را بالا بیای، دیگه بعد از این مشکلی نخواهی داشت.
بعد گفت: حالا بیا پشت دوربین 🔭 و از دیدن منطقه حالشو ببر.
بعد به نظرم به آقای علیمردان سپرد که به ما آموزش عملی بده
🎯🎯🎯🎯🎯🎯🎯
ما بعد از کربلای ۵ با دانشجویان دانشکده عقیدتی سپاه آمده بودیم جبهه و به زرهی و توپخانه تقسیم شدیم و ما آمدیم توپخانه. تنها کسی از دانشجویان که آمد دیده بانی من بودم بقیه رفتند توی آتشبار.
ما قبلاً آموزش تئوری را در عقبه از سید داود و آقای به نظرم خراسانی بزرگه و یک نفر وظیفه آموخته بودیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
من قبل از آن از دو چیز خیلی می ترسیدم و در واقع فوبیا داشتم یکی از ارتفاع یکی از جای تنگ، برای همین پیشنهاد رفتن به زرهی را به خاطر جای تنگ نپذیرفتم و آمدم توپخانه و نمی دانم چطور شد که دیده بانی را انتخاب کردم و گیر ارتفاع و این امامزاده ها افتادم.
خدا عاقبت مان را بخیر بگرداند
آن شاالله