تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید

سیدمحمود حسینی:

بسم الله الرحمن الرحیم

از ساعت یک صبح تا ساعت شش در شرایطی که گاز شیمیایی تمام فضای تطبیق آتش را فرا گرفته بود و سه چهار متر بیشتر جلوی پایمان را نمی­دیدیم  به همراه حاج رضا سلیمانی ( مسئول عملیات تیپ ) و برادر عسگری ( نیروی مخابرات تطبیق ) در حالیکه ماسک زده بودیم با استفاده از ثبتی­های موجود مواضع استقرار توپخانه عراق را به شدت زیر آتش گرفته بودیم . تنگی نفس و سرفه­های متعدد به همراه سوزش شدید چشم امانمان را بریده بود . وضعیت منطقه و تحرکات نیروهای دشمن را مرتب از دیدگاه­های منطقه می­گرفتیم . ساعت شش صبح دیگر به شدت خوابم گرفت سرم سنگین شده بود ، چشمانم همه چیز را تار می­دید ، انگار همه چیز را در زیر آب می­دیدیم ، تیره و تار . در همان سنگر تطبیق با ماسک یک گوشه دراز کشیدم . سرم را که گذاشتم زمین خوابم برد . ساعت 7 صبح گذشته بود که حاج رضا در حالیکه به شدت سرفه می­کرد بیدارم کرد و گفت : سید پاشو صبح شده . یک باد ضعیفی هم شروع به وزش کرده بود . ساعت 8 صبح هم بچه ­های بهداری و ش.م.ر آمدند و قرارگاه تاکتیکی و محوطه را پاکسازی کردند .

صبح ساعت 11 که وضعیت منطقه تا حدودی به حالت عادی برگشته بود با یک دستگاه جیپ میول کره­ای که داشتیم رفتم یک سری به موقعیت نبوی دو بزنم . موقعیت نبوی به نوعی قرارگاه پشتیبانی تیپ در منطقه بود که یکی دو کیلومتری عقب­تر از ما و نزدیک به جاده اهواز خرمشهر بود . واحدهای دیده­بانی ، بهداری ­، مخابرات ، تطبیق ، مهندسی و ....  هر کدام یک سنگر در این موقعیت داشتند که تعدادی از نیروهایشان به صورت آماده در آنجا مستقر بودند تا در صورت لزوم به سرعت به کارگیری شوند . نیروهای مخابرات هم به صورت متمرکز آنجا بودند و با نیروهای مخابرات تطبیق بصورت نوبتی جابجا می­شدند . به همین جهت همه بچه­های مخابرات مستقر در موقعیت نبوی دو را می­شناختم و اُنس و الفتی بین ما ایجاد شده بود . وارد محوطه موقعیت نبوی 2 که شدم اول رفتم داخل سوله مخابرات . با ورود به داخل سنگر سر جایم میخکوب شدم . تمام بچه­های مخابرات که داخل سنگر بودند به شهادت رسیده بودند . وضعیت شهدا به صورتی بود که معلوم بود که متوجه تک شیمیایی عراق شدند ولی شدت و غلظت گازهای شیمیایی منجر به شهادت آنها شده است . همه بچه­ها ماسک زده بودند ، یکی دو نفر آمپول آتروپین هم زده بودند و سُرنگ آتروپین هنوز دستشان بود ، چند نفر دیگر ماسک زده و حتی پوتین­هایشان را هم پوشیده بودند ولی جلوی در سنگر افتاده بودند . بچه­های سیم­بان (سیم­های جنگی تلفن­های قورباغه­ای که بر اثر ترکش گلوله­های توپ دشمن قطع می­شد بچه­های سیم بان می­رفتند محل قطع شدن را پیدا کرده و اقدام به وصل آن می­کردند . ) بچه­های نصّاب ( کارشان نصب ، تعمیر و نگهداری دکل آنتن­های  بیسیم قرارگاه بود ) و اپراتورهای بیسیم همه و همه در اوج مظلومیت به شهادت رسیده بودند . سنگرهای مهندسی ، بهداری و .... هم کم و بیش حال و روز سنگر مخابرات را داشت . آن شب عراقیها چند نوع عامل شیمیایی از جمله سیانور را با هم زده بودند تا بیشترین تلفات ممکن را از ما بگیرند . در همین موقع حاج روح الله محمدی ( یکی از مسئولین واحد دیده­بانی ) با من تماس گرفت و گفت : یکی از بچه­های دیده­بانی گزارش داده یک گلوله عمل نکرده شیمیایی بین موقعیت نبوی دو و جاده اهواز خرمشهر دیده شده است . به سمت منطقه­ای که دیده­بان گزارش داده بود رفتم ، نرسیده به جاده اهواز خرمشهر دیدم یک ستون خودرویی خاص که 40 تا 50 ماشین بود با پرچم سازمان ملل (UN  ) در جاده اهواز خرمشهر به سمت خرمشهر می­آید . کنار خاکریز جاده توقف کردم ببینم چه خبره . ستون نیروهای سازمان ملل که به من رسید یک نفر ایرانی که مترجم و راهنمایشان بود از ماشین یپاده شد و به سمت من آمد و گفت : ما شنیدیم این منطقه را شیمیایی زدند . گفتم بله دیشب این منطقه را شیمیایی زدند و ما هم کلی شهید و مجروح دادیم . پرسید : محل انفجار گلوله ها را می­دانید کجاست ؟ گفتم : بچه­های دیده­بان مختصات محل انفجار گلوله­های شیمیایی را دادند ، ظاهرا یک گلوله عمل نکرده هم آنجا دیدند . اون برادر که خیلی از شنیدن این خبر خوشحال به نظر می­رسید رفت با یکی دیگر از نیروهای ایرانی صحبت کرد و گفت : ما هم دنبال محل اصابت گلوله­های شیمیایی می­گردیم . شما برو ما هم پشت سر شما می­آییم . من با جیپ راه افتادم و کاروان نیروهای سازمان ملل هم پشت سرم می­آمدند . ده دقیقه یک ربع بعد رسیدیم به محل انفجار موشک­های شیمیایی کاتیوشا . تعداد بسیار زیادی قیف انفجار ( محل اصابت گلوله که زمین را شکافته را قیف انفجار گویند . )  با فاصله کم در دشت دیده می­شد مقداری هم تکه­های پلاستیکی سوخته در داخل قیف انفجار دیده می­شد . در آن محوطه با آن وسعت و آنهمه قیف انفجار اصلا ترکش کاتیوشا نبود . تکه­های بزرگ بدنه موشک­های کاتیوشا در منطقه دیده می­شد . قیف انفجار موشکها و گلوله های معمولی به خاطر داشتن مواد منفجره و انفجار آن کاملا خاک اطراف را سیاه می­کند ، اما خاک­های اطراف قیف­های انفجار در آن منطقه سیاه نشده بود .  نیروهای سازمان ملل از ماشین­هایشان پیاده شدند و بعد از زدن ماسک با دستکش مشغول نمونه برداری از خاک داخل قیف های انفجار شدند . منهم با جیپ در همان محوطه دنبال موشک عمل نکرده می­گشتم که متاسفانه پیدا نکردم .

 

دو سه ماه بعد یعنی خرداد یا تیر ماه سال 1366 سازمان ملل با استناد به نمونه­هایی که آن روز از آن منطقه برداشته و آزمایش کرده بودند برای اولین بار ( بعد از پنج شش سال ، که عراق از گازهای شیمیایی بر علیه ما استفاده می­کرد  ) استفاده عراق از گازهای شیمیایی را بر علیه نیروهای ایرانی تائید و آن را محکوم کرد .

 

۳بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات