تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید

حاج رضا صادقی:

بسم رب شهداء و الصدیقین

محرم سال 1361 در منطقه خیرناصرخوان یک موضع آتشبارداشتیم به نام موضع شهید حاج بابا. دو قبضه توپ 105 از ارتش بصورت رابطه­ ای گرفته بودیم و بخشی از آتش پشتیبانی منطقه را تامین می­کردیم. شب عاشورا برادر مجید رمضان که مسئول ستاد لشگر 27 حضرت رسول (ص) بود آمد با هم برویم موضع حاج بابا (من و حاج مجید از بچگی با هم رفیق بودیم. در دبیرستان با هم رشته راه و ساختمان می­خوندیم. با هم می­رفتیم شهرری کارگری می­کردیم و ..... ). برای رفتن به آتشبار نمی­توانستیم از جاده اصلی تردد کنیم فلذا باید از رودخانه­ای به نام اروند (1) که در منطقه قصرشیرین بود عبور می­کردیم. هوا تاریک شده بود که به رودخانه اروند رسیدیم. به خاطر بارندگی­های چند روز قبل، سطح آب رودخانه بالا آمده بود. از مسیری که همیشه تردد می­کردیم وارد رودخانه شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می­شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا وانت ما شد. با آقا مجید شیشه در ماشین را دادیم پایین و رفتیم روی سقف اتاق وانت نشستیم و  با برادر علی نورمحمدی که مسئول لجستیک ما بود تماس گرفتیم بیاید ما را بکسل کند و از رودخانه بیرون بکشد. علی آقا یک تویوتا وانت مدل F2 قدیمی داشت که خیلی قوی بود. چند بار هم کامیون های زیل ارتش را که در رودخانه گیر کرده بودند با تویوتای خودش بکسل کرده و بیرون کشیده بود. نیم ساعت بعد برادر نورمحمدی آمد ماشین ما را بکسل کرد و از رودخانه کشید بیرون. شمع و وایر و دلکو ماشین کاملا خیس شده بود و ماشین روشن نمی­شد. برادر نورمحمدی ما را تا موضع شهید حاج بابا بکسل کرد و برد. بچه­های آتشبار آتشی روشن کردند و کنار آتش خودمان را گرم و لباس­ایمان را خشک کردیم. این قضیه گذشت و فقط من و شهید مجید رمضان و برادر علی نور محمدی از این واقعه خبر داشتیم. حاج مجید که شهید شد، حاج علی نورمحمدی هم که بعد جنگ برگشته بود اصفهان.  

بعد از جنگ در دفتر مرحوم آیت الله غیوری در صفائیه شهرری بودم. ایشان از علمای خیری بودند که شب­ها بعد از نماز می­نشستند و درخواست­ها و مشکلات مردم را رفع و رجوع می­کردند.  منهم در خدمت حاج آقا بودم، نامه­های مردم را می­گرفتم، مشکلاتشان را می­شنیدم و به حاج آقا انتقال می­دادم و .......  یک روز آقایی آمد و گفت: برای پول پیش منزل مشکل دارم. حاج مجید گفت بیام پیش شما بگویم؛ حاج مجید گفت مشکل من را حل کنید.  پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهید حاج مجید رمضان. گفتم خودت می­گویی شهید حاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ اون برادر گفت: من خودم از بچه­های لشگر 27 هستم. چند روز پیش رفتم قطعه 26 بهشت زهرا (سلام الله علیهما) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خونه پول پیش بیشتری می­خواست منهم دستم بسته بود، شرمنده زن و بچه شده بودم. گفتم حاجی مشکل دارم، کمکم کن.  همون شب حاجی آمد به خوابم، آدرس اینجا را داد وگفت برو پیش حاج صادقی و بگو؛ حاج مجید گفته مشکل منو حل کن، نشون به اون نشون که شب عاشورا وسط رودخانه اروند ماشین گیر کرد. !!!!! 

پاورقی:

رودخانه اروند . این رودخانه در منطقه قصرشیرین با رودخانه اروند که به خلیج فارس می­ریزد تشابه اسمی دارد .

۲بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات