تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء(ص)

یادواره شهدا ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان

سلام خوش آمدید
آلبوم عکس اقلیمی-مهرداد
آتشبار سوم گردان ۸فاطر

عملیات کربلای ۵ _ پشت کانال عرایض (کانال ماهی) شلمچه ، موقعیت آتشبار سوم گردان ۸فاطر_ سنگر فرماندهی_ برادران: جُنیدی، بختیاری و شجاع

واحد دیده بانی در منطقه جُفیر

موقعیت عقبه واحد دیده بانی در منطقه جُفیر ؛ شهید کرمی، حاج روح الله محمدی ، شجاع، شهید بانان متقی و برمک

آتشبار سوم گردان ۸ فاطر

رزمندگان آتشبار سوم گردان ۸ فاطر _ عملیات والفجر ۱۰ _ موقعیت حدفاصل پایین ارتفاعات بیزل و شاخ سورمر و شاخ شمیران . قبضه ۱۳۰ م. م هدف: اطراف سد دربندیخان و پادگان سیدصادق عراق

راوی: مهدی شجاع

خاطره بعد از عملیات کربلای یک_ جاده مهران به دهلران؛

 بعد از عملیات کربلای یک از منطقه مهران بر می گشتیم، چند مدتی در معیت سردار شهید حاج حسین کابلی فرمانده عملیات تیپ ، حاج قاسم یاسینی مسؤل دیده بانی، برادر علیمردانی و ...

https://s32.picofile.com/file/8480028876/Untitled.jpg

از رزمندگان تیپ توپخانه 63 خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم

نقاهتگاه بانک ملی
حسین:
فکر کنم سال ۶۹ بود که به مناسبت سالگرد شهادت حاج حبیب با دوستان دیده‌بانی تیپ ۶۳ خاتم رفتیم شیراز و

فیروز:

«مرداد ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که هوا به شدت گرم بود به همراه همرزمانم در حال پاکسازی محور بانه ـ سردشت بودیم. با کوله پشتی‌های سنگین و اسلحه‌هایی که در دست داشتیم به آرامی به طرف جلو حرکت می‌کردیم. پاکسازی روستاهای «کندل و گویزله» که در آن روزها محل استقرار نیروهای ضدانقلاب(دموکرات و کومله) بود، جزء اهداف از پیش تعیین شده ما بود.  هر آن احتمال داشت از بین بوته‌ها و لابه لای گیاهان و پشت درختان با کمین نیروهای ضدانقلاب برخورد کنیم. سکوت سنگینی فضا را گرفته بود، گه گاهی صدای پای یکی از نیروهای خودی، سنگینی این سکوت را می‌شکست. گاهی فکر می‌کردیم چشم هایی از لابه لای درختان مارا می‌بینند و ما آن‌ها را که شبح وار در کمین نشسته‌اند نمی‌بینیم.
در حال پیشروی بودیم که ناگهان

۱_شهید کامران فرجی / ۴-۴-۱۳۶۴

۲_شهید مهدی مبارکی آغمیونی / ۱۰-۴-۱۳۶۷

۳_شهید علیرضا سیانکی / ۱۱-۴-۱۳۶۵

۴_شهید محرمعلی کتی / ۱۱-۴-۱۳۶۷

۵_شهید پرویز داودی / ۱۳-۴-۱۳۶۶

۶_شهید محمد تاجیک / ۱۵-۴-۱۳۶۵

۷_شهید محمدحسین خیرالهی  / ۱۵-۴-۱۳۶۵

۸_شهید محمدعلی جهانشاهی  / ۱۵-۴-۱۳۶۵

۹_شهید کاظم بانان متقی  / ۱۶-۴-۱۳۶۵

۱۰_شهید سید رضا زاهدی  / ۱۶-۴-۱۳۶۵

۱۱_شهید حبیب الله هادی پورکلدره / ۱۶-۴-۱۳۶۵

۱۲_شهید محمدحسن اسکندری / ۱۸-۴-۱۳۶۷

۱۳_شهید حسنعلی فراست / ۱۸-۴-۱۳۶۷

۱۴_شهید عبدالامیر شاکور / ۱۸-۴-۱۳۶۷

۱۵_شهید علی اکبر فلاح / ۱۸-۴-۱۳۶۷

۱۶_شهید ابوالقاسم تقوی / ۲۱-۴-۱۳۶۷

۱۷_شهید محمدحسن نصرالهی / ۲۸-۴-۱۳۶۷

۱۸_شهید مصطفی سمیعی پنجی  / ۳۱-۴-۱۳۶۷

۱۹_شهید محمدتقی میری / ۳۱-۴-۱۳۶۷

۲۰_شهید علی ماهی  / ۳۱-۴-۱۳۶۷

۲۱_شهید رسول نظری  / ۳۱-۴-۱۳۶۷



فتح المبین

رضا:

عملیات بستان تمام شد و پاتکهای عراق هم به پایان رسید و خط شکل تثبیت شده به خود گرفت یک روز آقای حسن تهرانی مقدم‌  اومد در سنگر استراحت خمپاره ۱۲۰  که در کنار ما خمپاره های ۸۲ به فرماندهی شهید حاج مصطفی  تقی جراح  بودن و دستور داد جمع کنیم برویم

فیروز :

درود بر پدر و مادرانی که در طول هشت سال جنگ، چشم انتظار بچه هایشان بودند. وقتی من به منطقه اعزام شدم ، برادر بزرگم سرباز و در منطقه جنگی بود. ماموریت چند ماهه من تمام نشده بود که برادر کوچکم(تقی) هم به منطقه آمد. مادرم چشم به راه سه فرزند خود بود و همیشه شایعه پراکنان محله مون برای اینکه خوششان می آمد شایعه می کردند که تقی شهید شده یا بعد از مدتی فیروز شهید شده.

ارتش یک نفره

رضا: (دست پانسمان شده در عکس بالا)

در جنگهای نامنظم خمپاره ۱۲۰ میزدیم. فرمانده ادوات نامنظم عزیز دل برادر "محمد نخستین" بود .آتش موثری روی عراق میریختیم ولی کار علمی نبود و طرح تیر نداشتیم و برای هر نقطه که تنظیم تیر میکردیم روی لبه خاکریز یک شاخص میزدیم و در دفترچه می‌نوشتیم .شاخص اهنی خمپاره دشمن و شاخص چوبی. خاکریز اول دشمن. شاخص زنگ زده سنگر دیده بانی و....

فیروز:

در صحبت از عملیات والفجر یک، یادی هم بکنیم از فرمانده مظلوم و دوست داشتنی، حسن شفیع زاده عزیز که نعمتی بود برای توپخانه و هماهنگ کننده ای توانا بین ارتش و سپاه بود.

فیروز:

در عملیات فتح المبین من در جبهه‌ سرپل ذهاب دیدبانی می‌کردم. سردار رضا صادقی گفته بود "اینجا به مانند تنگه احد می‌ماند" ما هم طبق تکلیف عمل کردیم و تا پایان ماموریت آنجا ماندیم. عازم تهران بودیم که مارش عملیات بیت المقدس زده شد.

محمد مزینانی

در عملیات خیبر من و شهید علی برازنده پی و کریم رضائی انتخاب شدیم که به جزیره مجنون برویم تا با هدایت آتش توپخانه و خمپاره ها بر روی دشمن بعثی، فشار رو از روی نیروهای پیاده در خط اول که نزدیک پل طلائیه مستقر بودند کم کنیم ولی

رضا:
عملیات والفجر ۸ تمام شده بود و بخشی از نیروها به فرماندهی حاج حبیب و حاج حسین کابلی برای عملیات  کربلای ۱ به مهران رفته بودن.  یک قرارگاه فرعی در آبادان  در زیر زمین هتل داشتیم که معمولا برادر محمودیان فرمانده دلاور گردان ۱۰ امام حسین ع آنجا مستقر بود و من به آنجا سر میزدم یک شب حدود ساعت ۱۱ شب سوار موتور تریل ۱۲۵ شدم که از قرارگاه آبادان  به سمت قرارگاه اصلی در جاده ذوالفقاری نرسیده به فاو بروم. موتور قبلا زمین خورده بود و کاسه چراغ آن کج بود و نور چراغ به جای آنکه جلو را روشن کند سمت چپ را روشن می‌کرد.

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید از خود شهادت کمتر نیست . رنج چندین ساله زینب کبری علیها سلام از این قبیل است."

آخرین نظرات

آمارگیر وبلاگ