سید محمود حسینی:
وقتی پام قطع شد و از بیمارستان بدون پای مصنوعی و با عصا به جبهه آمدم و خودم را به عملیات کربلای 4 رساندم، ابتدا با عصا و بدون پای مصنوعی اومدم 5 طبقه اهواز و رفتم کارگزینی که نامه مجروحیتم را بدم و برگردم تطبیق، خلاصه از همون پنجره کوچکی که روی درب اتاق کارگزینی بود، مسئول کارگزینی فقط صورت من رو میدید و بهم گفت تا حالا کجا بودی؟
از نظر قانونی با من باید تسویه حساب میکردند و بازخواستی نباید انجام میشد، ولی وی پای من و عصای من را از آن پنجره کوچک نمیدید.
متن نامه را هم متوجه نشده بود چون نوشته بودند آمپوته پای چپ(آمپوته یعنی قطع عضو).
دیدم بحث باهاش فایده نداره و بهش گفتم چون من قبلا" تطبیق بودم و وسایلم آنجاست الان من را معرفی کن برم تطبیق، بعدش غیبت من را اقدام کنید.
نامه را گرفتم و رفتم تطبیق و ادامه دفاع مقدس..
یک خاطره ای هم در مسیر آمدنم به اهواز با عصا و با قطار دارم که بعدا" تعریف میکنم،